بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مرثیه ابوعتا | طاقچه
تصویر جلد کتاب مرثیه ابوعتا

بریده‌هایی از کتاب مرثیه ابوعتا

نویسنده:سعید محمدی
انتشارات:نشر معارف
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۸از ۴۴ رأی
۴٫۸
(۴۴)
«خورشید را به بند کشیده‌اند؛ اما او همچون خورشید گرما و روشنایی‌اش را از سرِ هیچ کسی، حتی آدم‌های بدی مثل من دریغ نمی‌کند!»
سلام
«تحمل یک عمر تاریکی، ارزش دیدن یک لحظه روشنایی را دارد.»
سلام
چسباندن هیچ‌وقت مثل همان اول نمی‌شد؛ چه دل باشد، چه سفال و کوزه. شاید این کوزه را بتوان با سریش چسباند و تکه‌هایش را کنار هم گذاشت، اما دلِ شکسته‌اش را چه باید کرد؟!
سلام
«مَن مَاتَ مِنَ العِشق فَقَد مَاتَ شَهیداً»
مستاصل!
گاهی عشق در لحظه رخ می‌دهد؛ یک روز، یک عمر است از برای عاشقی که چشم‌انتظار معشوقش باشد.
مستاصل!
عشق، انسان را به دل طوفان می‌کشاند.
مستاصل!
خزان در پی بهار چنین روان نیست که من در پی بهاری چون تو روانم.
AmA
صدای قهقههٔ بلندی در زندان پیچید. کورمال‌کورمال جلوتر رفت تا به د
کاربر ۴۵۴۰۴۶۷
از شوق چشم‌های تو آتش به جان و قلبِ بی‌قرار شد اگر جرئت گداختن نیست از عشق حذر باید...
مستاصل!
عشق، دلِ دریایی می‌خواهد و زهرهٔ شیر.
مستاصل!
منم آن عاشق خسته که از اعماق جانش به ماه حسرت می‌برد که راه به خانهٔ دلبر دارد و من بی‌نصیب و محرومم از دیدار... ای ماهِ سیمین‌پیکر! به نیابت از من، روی ماهش را ببوس
مستاصل!

حجم

۱۰۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

حجم

۱۰۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان