بریدههایی از کتاب نیاز یک حامی
۲٫۷
(۳۱)
کار گروهی یعنی وقتی یک نفر نفس میکشه، اکسیژن به همه برسه
Anisa
باز همان صدایی که بیشک اگر گویندهٔ رادیویی بود، با هر کلمه شنونده را هزاران بار عاشق خودش میکرد. صدایی بم و مردانه، لبریز از اقتدار و ابهت که گوشَت را وادار میکرد به تمامیِ صداها بگویی (هیش! فقط میخواهم صدای او را بشنوم.) حالا هم که صدایش کمی خوابآلود بود، دیگر هیچ!
Anisa
یا اصحاب کهف همهشون با هم! این سکته کرد، یکی اینو احیا کنه!
Anisa
این همان مغناطیسی بود که میگویند از عاشق به معشوق در جریان است. همچون مداری در کهکشانها که تمام حسهای مأورایی را در هم آمیخته و بین آدمها تقسیم میکند
Anisa
"هیچوقت از چیزی که دلت بهت میگه سرپیچی نکن!"
Anisa
اعتیاد به نگاههای پر از عشق نیاز، اعتیاد به صدای نوازشگونهٔ نیاز که تسکین بود بر تمام زخمهای سر باز اعصاب و روانش، اعتیاد به لبهای نیازش که هر بار، سر و صورتش را به بوسه مینشاند.
Anisa
و چه کسی میتوانست بسنجد، میزان مخدر موجود در آغوش حامی را!
Anisa
جدهٔ سادات! گردگیر حرمو با خودت آوردی داداش؟ این چرا این رنگی شده؟ برگرد اینور ببینمت.
Anisa
عَینهونِ اون تخم سگ شگفتانگیزان میدوئه لاکردار!
Anisa
کُلاً همهشونه! هم کش میآد. هم هزار تا میشه، هم عین کش تُنبون یهو در میره، یهو نامرئی میشه، تازه اونا باید آپشن کوالا بودن نیاز رو هم به شخصیتهاشون اضافه کنن. نگاش کن قاموساً! چهطو از گردنش آویزونه!
Anisa
من آرزومه تو خودت رو پیش من آروم کنی!
Anisa
نحوهٔ برخورد با کسی که فکر میکنی مقصره مشخص میکنه تو برندهای یا بازنده!
Anisa
- همه چیز تموم شد. ما کی در مورد اتفاقات گذشته خودمون رو سرزنش کردیم بابا؟ هر چی بوده گذشته! از این لحظه به بعد فقط میخوام لبت رو خندون ببینم!
Anisa
- زندگی همینه! منم تازه دارم یاد میگیرم سخت نگیرم. اون چیزی که باید پیش بیاد، میآد... چه ما بخوایم، چه نخوایم. اگر بتونی باهاش سازگاری کنی که بردی، اگر هم نه، تنها کسی که آزار میبینه، خودتی!
Anisa
- نیاز از وقتی فهمیدم دوستت دارم و هیچ راه فراری برام نمونده، یه کابوس وحشتناک گریبانگیرم شد. اونم این بود که نکنه نتونم خوشبختت کنم! نکنه الکی تو رو به خودم وابسته کنم، نکنه سهم من نباشی، نکنه من باید فقط و فقط یه حامی بمونم برات و نه بیشتر؟ اون زمان یکی از سختترین دوران زندگیم بود که با خودم در جنگ و ستیز بودم؛ اما هر بار که جلوم ظاهر میشدی، تو دلم از خودم میپرسیدم من چهطور میتونم ازت بگذرم؟
Anisa
- اینو تو باید بگی نیاز! ضرر برای تو چی تعریف میشه؟ محدودهٔ خواستههات کجاست که اگر از اون تعدی کنی، یا اگر به اون حد نرسی ضرر میکنی؟
Anisa
- من الان حتی اگر هم بخوام، نمیتونم کینهای از کسی به دل داشته باشم. حالا دیگه همهٔ سختیها تموم شده. حالا که حال من خوبه، حیفم میآد که اگر حال خوب کسی، به بخشش من بستگی داره، اونو ازش دریغ کنم.
Anisa
همه چیز تمام شده بود. من از قلب حامی رفته بودم و او از باورم... من از چشمش افتاده بودم و او از اعتقادم... خدا قدرت مدارا با این زخم را به من بدهکار بود!
tazi
حجم
۵۰۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۵۸ صفحه
حجم
۵۰۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۵۸ صفحه
قیمت:
۹۵,۰۰۰
۲۸,۵۰۰۷۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد