کار گروهی یعنی وقتی یک نفر نفس میکشه، اکسیژن به همه برسه
Anisa
باز همان صدایی که بیشک اگر گویندهٔ رادیویی بود، با هر کلمه شنونده را هزاران بار عاشق خودش میکرد. صدایی بم و مردانه، لبریز از اقتدار و ابهت که گوشَت را وادار میکرد به تمامیِ صداها بگویی (هیش! فقط میخواهم صدای او را بشنوم.) حالا هم که صدایش کمی خوابآلود بود، دیگر هیچ!
Anisa
یا اصحاب کهف همهشون با هم! این سکته کرد، یکی اینو احیا کنه!
Anisa
این همان مغناطیسی بود که میگویند از عاشق به معشوق در جریان است. همچون مداری در کهکشانها که تمام حسهای مأورایی را در هم آمیخته و بین آدمها تقسیم میکند
Anisa
"هیچوقت از چیزی که دلت بهت میگه سرپیچی نکن!"
Anisa
اعتیاد به نگاههای پر از عشق نیاز، اعتیاد به صدای نوازشگونهٔ نیاز که تسکین بود بر تمام زخمهای سر باز اعصاب و روانش، اعتیاد به لبهای نیازش که هر بار، سر و صورتش را به بوسه مینشاند.
Anisa
و چه کسی میتوانست بسنجد، میزان مخدر موجود در آغوش حامی را!
Anisa
جدهٔ سادات! گردگیر حرمو با خودت آوردی داداش؟ این چرا این رنگی شده؟ برگرد اینور ببینمت.
Anisa
عَینهونِ اون تخم سگ شگفتانگیزان میدوئه لاکردار!
Anisa
کُلاً همهشونه! هم کش میآد. هم هزار تا میشه، هم عین کش تُنبون یهو در میره، یهو نامرئی میشه، تازه اونا باید آپشن کوالا بودن نیاز رو هم به شخصیتهاشون اضافه کنن. نگاش کن قاموساً! چهطو از گردنش آویزونه!
Anisa