بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سفر زیارتی قرن بیست و یکم هارولد فرای | طاقچه
تصویر جلد کتاب سفر زیارتی قرن بیست و یکم هارولد فرای

بریده‌هایی از کتاب سفر زیارتی قرن بیست و یکم هارولد فرای

۴٫۲
(۵)
در امنیتِ فضای بازِ زمین وآسمان، جایی که هر چیز سرِ جایش بود،
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
ولی ممکنه این چیزی باشه که دنیا بهش نیاز داره. کمی منطقِ کمتر، و کمی ایمان بیشتر.»
.GH.
خیلی مشکل بود که ناامید نشد و همچنان ادامه داد.
.GH.
به کسی نیاز داشت که در ایمانش با او سهیم شود تا خودش هم بتواند به آن باور کند،
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
لازم بود هنرپیشه معروف بداند که می‌توان آدمی معمولی بود و سعی کرد به کاری غیرمعمولی و فوق‌العاده دست زد،
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
کوئینی جلوی چشمش مجسم شد که به سبک خودش لبخند می‌زند؛ آرام، گویی حتی در چیزهای خوشحال‌کننده هم غمی پنهان وجود دارد.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
ضعف آدم‌ها او را سرشار از حیرت و دلسوزی می‌کرد، و نیز تنهایی‌شان. دنیا از مردمانی ساخته شده بود که پایی جلوی پای دیگر می‌گذاشتند؛ و زندگی کسی ممکن بود به نظر معمولی برسد تنها به‌خاطر اینکه سال‌های دراز به‌طور یک‌نواخت زندگی کرده بود. هارولد دیگر نمی‌توانست از غریبه‌ای بگذرد بدون قبول این حقیقت که همه مثل هم، و درعین‌حال منحصر به‌فرد بودند؛ و این وضعیت دشوار نوع بشر بود.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
بارِ دیگر از وجود این‌همه زندگی در زیر پایش در حیرت بود، تنها کافی بود بداند که باید نگاه کرد.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
راه رفتن به مبارزه‌ای علیه خودش تبدیل شده بود
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
دیگر می‌دانست آغازهای متعددی، به طرق متفاوتی، می‌توانند به‌وجود بیایند.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
گذشته، هیچ جایی نرفته بود و گویا هرگز نمی‌شد از آن فرار کرد.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
«قبول دارم راه بیش از حد زیادی تا بریک هست. قبول دارم لباسی که پوشیدم مناسب نیست. و قبول دارم که نه تمرین لازم، و نه وضعیت جسمانی خوبی برای راه‌نوردی دارم. نمی‌تونم توضیح بدم وقتی همه‌چیز احتمال شکست را می‌ده، چرا فکر می‌کنم به اونجا خواهم رسید. ولی این اعتقاد را دارم. حتی وقتی بخش بزرگی از وجودم می‌گه ولش کن، من نمی‌تونم. حتی وقتی نمی‌خوام ادامه بدم، باز هم ادامه می‌دم.»
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
دوباره پیمودنِ این مسیر به‌مراتب از قبل سخت‌تر بود. مثل این بود که اصلاً حرکتی نکرده باشی،
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
می‌دانست اگر به دیدن چیزهایی عظیم‌تر از خودش ادامه بدهد، به بریک خواهد رسید.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
آنچه هیچ‌کس دیگری نمی‌داند، وزن بار عظیمی است که بر دوش خود حمل می‌کنند. گاهی تلاشی فوق بشری لازم است تا انسانی عادی باشی و جزئی از چیزهایی که به نظر هم ساده می‌رسند و هم پیش‌پاافتاده.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
هیچ‌یک کفش قایق‌رانی نپوشیده بود.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
«آدم فکر می‌کنه راه رفتن باید آسون‌ترین کار باشه. تنها لازمه یک پا را بگذاره جلوی پای دیگر. امّا همیشه باعث حیرتم بوده که چطور کارهایی که قراره غریزی باشند، می‌تونند این‌قدر مشکل باشند.» لب پایینش را با زبان خیس کرد و منتظر کلماتی بیشتر شد. آخر سر گفت: «خوردن هم یکی دیگه از اون کارهاست. بعضی از آدم‌ها واقعاً باهاش مشکل دارند. صحبت کردن هم همین‌طوره، حتی دوست داشتن. همشون می‌تونند مشکل باشند.»
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
«آدم فکر می‌کنه راه رفتن باید آسون‌ترین کار باشه. تنها لازمه یک پا را بگذاره جلوی پای دیگر. امّا همیشه باعث حیرتم بوده که چطور کارهایی که قراره غریزی باشند، می‌تونند این‌قدر مشکل باشند.»
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
«چرا آن روز کنار ساحل، به شناکردن ادامه دادی؟ مگر صدای ما را نمی‌شنیدی؟» آن‌موقع دیوید باید در سنین نوجوانی می‌بود. با چشم‌های قهوه‌ای زیبایش، که نیمی هنوز بچه‌گانه و نیمی مردانه بود، به هارولد چشم دوخته و شانه‌ها را بالا انداخته و گفته بود: «نمی دونم، دیدم دیگه گند زدم. این بود که به نظر آسون‌تر بود تو دریا بمونم تا برگردم.»
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
تنها کاری که باید بکند گذاشتن یک پا جلوی پای دیگر است. سادگی مسئله نشاط‌آور بود. اگر به پیشروی ادامه می‌داد، البته که می‌رسید.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰

حجم

۴۰۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۷۲ صفحه

حجم

۴۰۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۷۲ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد