بریده‌های کتاب هاروی: کمدی در ۳ پرده
کتاب هاروی: کمدی در ۳ پرده اثر مری   چیس

کتاب هاروی: کمدی در ۳ پرده

نویسنده:مری چیس
انتشارات:نشر بیدگل
امتیاز:
۳.۸از ۱۴ رأی
۳٫۸
(۱۴)
الوود: هروقت من بخوام، اون مشکلی نداره. اما من تا‌به‌حال نتونستم جایی رو پیدا کنم که بخوام اون‌جا باشم. من همیشه تو همون‌جایی که هستم و با هر کسی که هستم لحظات خوشی رو دارم. من همین الان با شما هم لحظات خوبی رو دارم دکتر. (سیگار را برمی‌دارد.) کرونا، کرونا. چاملی: من می‌دونم کجا می‌خوام برم. الوود: کجا؟ چاملی: به آکرون می‌رم.
ماراتن
من و هاروی تو کافه‌ها می‌شینیم. یکی دو نوشیدنی می‌نوشیم و با دستگاه‌ها بازی می‌کنیم. کم‌کم صورت بقیه‌ی آدم‌ها برمی‌گرده به طرف من و لبخند می‌زنند. اون‌ها می‌گند: «آقا، ما اسم شما رو نمی‌دونیم، اما موجود دوست‌داشتنی‌ای هستید» . من و هاروی، با این لحظات طلایی گرم می‌شیم. ما غریبه وارد کافه می‌شیم اما زود دوست پیدا می‌کنیم. اون‌ها می‌آند پیش ما. می‌شینند کنار ما. با ما می‌نوشند. با ما حرف می‌زنند. در مورد کارهای وحشتناکی که انجام داده‌اند صحبت می‌کنند، و در مورد کارهای شگفت‌انگیزی که می‌خواند انجام بدند. امیدشون، یأسشون، عشقشون، نفرتشون. همه‌ی اینها خیلی بزرگ‌اند چون هیچ‌وقت کسی چیزهای کوچیک رو با خودش به یه کافه نمی‌آره.
ماراتن
تفاوت بین نقاشی رنگ روغن خوب و یه اثر مکانیکی مثل عکس اینه: عکس تنها واقعیت رو نشان می‌ده؛ یه نقاشی نه‌تنها واقعیت بلکه رؤیای پشت اون رو هم نشان می‌ده. همین رؤیاها هستند که باعث می‌شند ما به زندگی‌مون ادامه بدیم.
آروین
چاملی: شما گفتید اغلب چنین اتفاقاتی می‌افته؟ مرتل: بله، احمقانه نیست؟ دایی الوود می‌گه هاروی همه‌چیز رو به اون می‌گه. هاروی همه‌چیز رو می‌دونه. آخه چه‌طور می‌شه، وقتی چیزی به نام هاروی وجود نداره؟ چاملی: (می‌رود و قفل در سمت راست را امتحان می‌کند.) نکبت. تموم زندگی‌م تو نکبت سپری شد در‌حالی‌که معجزه به تیر چراغ برق خیابون هجدهم و فیرفکس تکیه داده بود. ویتا: (از سمت چپ وارد می‌شود. با احتیاط به اطراف نگاه می‌کند و از روی آرامش آهی می‌کشد.) خوبه. هیچ‌کسی غیر از آدمی‌زاد این‌جا نیست.
ماراتن
الوود: دکتر چاملی، مادرم همیشه به من می‌گفت: «الوود، تو این دنیا» اون همیشه من رو الوود صدا می‌کرد‌ اون به من می‌گفت: «الوود، تو این دنیا یا باید خیلی باهوش باشی و یا خیلی خوش‌مشرب» . من سال‌ها باهوش بودم، اما پیشنهاد می‌کنم خوش‌مشرب باشید.
sitwre
راننده تاکسی: اون‌ها عصبی می‌شند، عصبی. سر من داد می‌زنند که حواسم به چراغ‌ها باشه، به سرعت‌گیرها، به تقاطع‌ها. داد می‌زنند تند برم. اون‌ها هیچ اهمیتی به من و ماشین قراضه‌ام نمی‌دند. این همون تاکسی‌یه، همون راننده و داریم همون جاده رو برمی‌گردیم. نه بهمون خوش می‌گذره و نه انعامی درکاره. (به سمت در می چرخد.) ویتا: اما برادر من به هرحال به شما انعام می‌داد. اون خیلی دست‌و‌دل بازه. همیشه همین‌طور بوده. راننده تاکسی: نه، از این به بعد دیگه نیست. خانم، از این به بعد اون یه آدم کاملاً نرمال می‌شه و شما می‌دونید آدم‌های نرمال چه حروم‌زاده‌هایی‌اند. از دیدارتون خوشحالم.
ماراتن

حجم

۸۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

حجم

۸۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

قیمت:
۵۱,۸۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد