"شما یا میتونید همرنگ جماعت بشید یا میتونید دنیا رو متحول کنید، ولی نمیتونید جفتش رو با هم انجام بدید."
p.ch
"ثروتمندها روی زمان سرمایهگذاری میکنن، و فقرا روی پول."
p.ch
فصل ۳: برخوردی غیرمنتظره با یک غریبهٔ عجیب
«جوری زندگی نکنید که انگار ده هزار سال از عمرتان باقی مانده. سرنوشت شما بر فراز سرتان معلق است. تا وقتی هنوز زندهاید، تا وقتی هنوز روی زمین وجود دارید، تمام تلاشتان را بکنید تا به انسانی بزرگ تبدیل شوید.»
مارکوس آئورلیوس، امپراتور روم
p.ch
«اجازه نده آتش درونت ذرهذره در مردابِ ناامیدکنندهٔ زمزمههایی که به تو میگویند "هنوز نه" یا "اصلاً ممکن نیست" خاموش شود. اجازه نده قهرمان درونت بهخاطر سرخوردگی از زندگیای که سزاوارش بودی و هرگز به آن نرسیدی، تباه شود. دنیایی را که آرزویش را داری، میتوانی برنده شوی. آن دنیا وجود دارد. واقعی است. ممکن است. مال تو است.»
آین رَند
p.ch
صرفنظر از اینکه در کجای مسیر زندگی قرار دارید، اجازه ندید رنج ناشی از گذشتهٔ ناقصتون، مانع شکوهِ آیندهٔ افسانهایتون بشه.
:)
باید به خاطر داشته باشید که بهانههاتون گمراهکننده، ترسهاتون دروغگو و شکهاتون دزدن.»
:)
شما خلق شدید برای اینکه بهعنوان نیروی خیر، روی این سیارهٔ کوچک ایفای نقش کنید.
:)
«اجازه نده آتش درونت ذرهذره در مردابِ ناامیدکنندهٔ زمزمههایی که به تو میگویند "هنوز نه" یا "اصلاً ممکن نیست" خاموش شود. اجازه نده قهرمان درونت بهخاطر سرخوردگی از زندگیای که سزاوارش بودی و هرگز به آن نرسیدی، تباه شود. دنیایی را که آرزویش را داری، میتوانی برنده شوی. آن دنیا وجود دارد. واقعی است. ممکن است. مال تو است.»
:)
در زیر ظاهر سرد این زن، قلبی دلسوز، مهربان و سرشار از عشق میتپید.
p.ch
تفنگ زیادی خشونتآمیز بود. حلقهٔ طناب دار زیادی عهدبوقی بود. و زدن شاهرگ مچ دست با تیغهٔ چاقو، زیادی بیصدا بود. بنابراین، سؤال به این شکل پیش آمد: «چطور میشود زندگیای را که زمانی باشکوه بوده است، بهسرعت و خیلی دقیق، با حداقل گندکاری و حداکثر اثرگذاری پایان داد؟»
p.ch