بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دخیل هفتم | طاقچه
تصویر جلد کتاب دخیل هفتم

بریده‌هایی از کتاب دخیل هفتم

نویسنده:محمد رودگر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۶ رأی
۴٫۰
(۶)
عقل و غیرتم مدام کتک‌کاری می‌کردند.
~fatemeh♡
یه بار از مادر متولد می‌شی، یه بار هم خودت خودتو به دنیا می‌آری. این «من» یه «منِ» دیگه‌ست.
~fatemeh♡
تمام مردم دنیا به یک زبان سکوت می‌کنند.
"مُسٰافِرِمٰاھ؛
و من هنوز نمی‌دانستم که عشق پل هم دارد. این دیوانه چه پیشرفتی در جنون داشته!
"مُسٰافِرِمٰاھ؛
این همه آدم توی این مملکت زندگی خودشان را می‌کنند؛ چه لطفی دارد که تو با افکار مریضت روی پل صراطشان پوست موز بیندازی؟
"مُسٰافِرِمٰاھ؛
پاهام بی‌حس شده بود. سید خودش آمد و دستش را دراز کرد. گرفتم و از جا بلند شدم: - پاشو، بقیۀ عمرت مهمون منی! بهش نمی‌آمد که همچه دیالوگی داشته باشد. بهش می‌آمد که بگوید: - خدا نجاتت داد برادر!
~fatemeh♡
نمی‌دانم آپولو را موساد به ساواک هدیه داد یا سیا؟
~fatemeh♡
قدمی هست در عشقْ بُلعجب که در آن قدم، مرد عاشقْ مشاهدِ نفس خود گردد... اینجا بوَد که مرد را روی در خود بوَد و از برون کاری ندارد تا به حدی که اگر معشوق او را از نفس خویش مشغول کند بار آن نتواند کشید؛ زیرا که این مشاهده در نفس مسامحتی دارد، بار برگیرد و دیدار معشوق بار نهد و سیاست او سایه افکند. از درِ درون چون قوت پیدا شود مسامحتی دارد اما ناز معشوق کشیدن دشخوار است. احمد غزالی، سوانح العشاق
m-a
سایه‌ام هم آلزایمر گرفته بود. توی شلوغی بازار به دنبال غریبه‌ها راه می‌افتاد و گم می‌شد.
"مُسٰافِرِمٰاھ؛

حجم

۲۶۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

حجم

۲۶۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد