بریدههایی از کتاب کتابخانه نیمه شب
نویسنده:مت هیگ
مترجم:محمدصالح نورانیزاده
ویراستار:نگین موزرمنیا
انتشارات:کتاب کوله پشتی
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۳از ۵۰۷۴ رأی
۴٫۳
(۵۰۷۴)
برای همهچیز بودن لازم نیست همهچیز را تجربه کنیم، چون همین حالا هم بیپایان هستیم. تا زمانی که زندهایم، بینهایت احتمال متفاوت برای زندگی آینده پیشِ رویمان است.
پس بیایید با آدمهایی که در این زندگی با ما شریکند مهربان باشیم. بیایید گهگاهی سرمان را بالا بیاوریم، چون هرکجا که باشیم، آسمان بالای سرمان بیانتهاست
feri
مسلماً هرگز نمیتوانیم از همهجا دیدن کنیم و همهٔ آدمها را ببینیم و وارد هر حرفهای شویم، اما درهرصورت بیشتر احساساتی که در زندگیهای متفاوت خواهیم داشت، در همین زندگی هم هست. لازم نیست تمام بازیها را انجام دهیم تا بفهمیم حس برنده شدن چگونه است. لازم نیست برای درک موسیقی، تکتک قطعههای موسیقی دنیا را بشنویم. نیازی نیست انگورهای متنوع تمام تاکستانهای دنیا را مزه کنیم تا گوارایی نوشیدنی را بفهمیم. عشق و خنده و ترس و درد ارز رایج تمام دنیا هستند.
فقط کافی است چشمانمان را ببندیم و آهسته نوشیدنی روبهرویمان را مزهمزه کنیم و به صدای موسیقی گوش بدهیم؛ چون درست بهاندازهٔ تمام زندگیهای دیگر، در این زندگی هم کاملاً زندهایم و به تمام احساسات ممکن دسترسی داریم.
فقط کافی است خودمان باشیم.
فقط کافی است زندگی را تجربه کنیم.
feri
حسرت خوردن و تا ابد در حسرت غرق شدن آسان است.
مشکل اصلی حسرتِ زندگیهایی نیست که تجربهشان نکردهایم. مشکل اصلی خود حسرت است. حسرت است که باعث میشود درخودچروکیده و پژمرده شویم و حس کنیم بزرگترین دشمن خودمان و دیگران هستیم.
ما نمیدانیم اگر زندگیمان را به شکل دیگری پیش برده بودیم، وضعیت بهتر میشد یا بدتر. بله، زندگیهای متفاوت هم وجود دارند، اما زندگی ما هم در جریان است و همین جریان زندگی است که باید رویش تمرکز کنیم.
feri
سارتر زمانی نوشت: «زندگی در ورای نومیدی آغاز میشود.»
feri
هرگز نمیتوانم تمام کسانی باشم که دلم میخواهد، نمیتوانم تمام زندگیهایی را از سر بگذرانم که دوست دارم و هیچگاه نمیتوانم تمام مهارتهای موردعلاقهام را فرابگیرم. چرا چنین میخواهم؟ میخواهم زندگی کنم و از تمام گونهها و حالتها و شکلهای تجارب جسمی و ذهنی ممکن در زندگیام لذت ببرم.
سیلویا پلات
Iman
انگار نورا به درکی از زندگی رسیده بود و میدانست اگر هم تجربهٔ ناخوشایندی پیش بیاید، قرار نیست همیشه اینطور باشد. متوجه شد دلیلش برای خودکشی نه اندوهگین و ناراحت بودن، بلکه این حقیقت است که نورا به خودش قبولانده بود راهی برای فرار از این اندوه نیست.
feri
ارث نسبتاً خوبی گیر ادواردو آمده بود و تاکستانی کوچک در کالیفرنیا خریده بودند. در عرض سه سال، کارشان مخصوصاً بهخاطر گونههای انگور شیرازی که بهکار میبردند آنقدر رونق پیدا کرد که توانستند تاکستان بغلی را هم وقتی برای فروش عرضه شد بخرند.
feri
یکی از قوانین زندگی همین بود. هرگز نباید به کسی که مشتاقانه با کارگران خدماتی کمدرآمد بدرفتاری میکند اعتماد کنی.
feri
هیچ زندگیای وجود نداره که توش بتونیم تا ابد غرق شادی محض باشیم. تصور اینکه چنین زندگیای وجود داره، فقط باعث میشه توی زندگی فعلیمون بیشتر احساس غم کنیم.
feri
اگه میفهمیدیم هیچ شیوهٔ زندگیای نیست که بتونه ما رو در برابر غم ایمن کنه، همهچیز خیلی سادهتر میشد
feri
وقتی توی یه زندگی گیر افتاده باشیم، خیلی راحت ممکنه توی خیالاتمون تصور کنیم که زمانهای غمانگیز یا ناراحتکننده یا شکست یا ترسمون نتیجهٔ بودن توی اون زندگی خاصه، که فکر کنیم همهٔ اتفاقات نتیجهٔ اون شیوهٔ خاص زندگی کردنه، نه نتیجهٔ صرفاً زندگی کردن.
feri
«فکر کنم تصور اینکه همیشه راههای آسونتری هست راحته، اما شاید هیچ راه آسونی وجود نداشته باشه و همهٔ راهها معمولی باشن. توی یه زندگی ممکن بود من ازدواج کرده باشم. توی یه زندگی دیگه ممکن بود فروشندهٔ مغازه باشم. ممکن بود به پیشنهاد یه مرد بامزه برای خوردنِ قهوه جواب مثبت داده باشم. توی یه زندگی دیگه ممکن بود در حال تحقیق دربارهٔ یخچالهای قطب شمال باشم. توی یه زندگی ممکن بود قهرمان شنای المپیک باشم. کی میدونه؟ هر ثانیهٔ روز داریم وارد یه جهان جدید میشیم. همهٔ وقتمون رو هم صرف آرزوی داشتنِ یه زندگی متفاوت یا مقایسهٔ خودمون با بقیه و همینطور نمونههای دیگهٔ خودمون توی زندگیهای دیگه میکنیم، درحالیکه هر زندگیای شامل حدی از خوبی و حدی از بدیه.»
feri
اگه همیشه دنبال معنای زندگی بگردی، هرگز زندگی نمیکنی.
feri
اما شاید همهٔ زندگیها همین بودند. شاید حتی آن زندگیای که کاملاً پرهیجان بهنظر میرسید یا آن زندگیای که همه فکر میکردند ارزشمند است، درنهایت شبیه همدیگر باشند. ترکیبی بزرگ از ناامیدی و یکنواختی و درد و زجر و رقابت، با چاشنی شگفتی و زیبایی. شاید این تنها چیز معنادار بود؛ اینکه مردم دنیا خودشان را ببینند.
feri
مسیری که ما بهعنوان مسیر موفقیت نگاهش میکنیم درواقع مسیر موفقیت نیست؛ چون بیشتر مواقع تفکر ما دربارهٔ موفقیت به یک ایدهٔ خارجی مسخره از حس پیروزی خلاصه میشه، مثل یه مدال المپیک، یه شوهر ایدئال یا یه حقوق خوب. همهٔ ما هم این حدوحدود رو داریم و سعی میکنیم بهش برسیم. درحالیکه موفقیت چیزی نیست که بشه اندازهش گرفت. زندگی مسابقه نیست که بتونیم توش برنده بشیم.
feri
اگه هدفت رسیدن به چیزی باشه که با ذاتت در تضاده، همیشه شکست میخوری. هدفت باید این باشه که خودت باشی، که مثل خودت رفتار کنی و بهنظر برسی و فکر کنی، که حقیقیترین نسخهٔ خودت باشی. از خودت بودن استقبال کنی. تشویقش کنی. دوستش داشته باشی. برای رسیدن بهش سخت تلاش کنی. وقتی هم کسی مسخرهش میکنه یا بهش دهنکجی میکنه، محل نذاری. شایعات بیشترشون درواقع حسادتن و فقط ظاهرشون رو تغییر دادهن. سرت رو بنداز پایین. استقامتت رو حفظ کن.
feri
نمیخواست دوباره با فهرست پایانناپذیر اشتباهاتش روبهرو بشود. خودش بهاندازهٔ کافی افسرده بود. بهعلاوه، حسرتهایش را میدانست. حسرت که آدم را ترک نمیکند. مثل نیش پشهکوره که نیست. تا ابد میخارد.
گلابتون بانو
شهرت تماموکمال یعنی وقتی به جایی برسی که با کمترین تلاش بتوانی قهرمان، نابغه، یا حتی خدا بهنظر برسی. اما نکتهٔ منفیاش هم پرخطر بودنش بود، چون درست به همان سادگی میشد مثلاً به جایگاه شیطان، شرورِ داستان یا صرفاً موجودی بیشعور نزول کرد.
Afsaneh Habibi
آنچه نگاهش میکنی اهمیتی ندارد؛ آن چیزی مهم است که میبینی.
mary
رابرت فراست نقل کرد. «دو جاده در جنگلی به هم رسیدند و من.../ من به آنیکی قدم گذاشتم که مسافر کمتری داشت/ و همین سبب تغییر شد...»
mary
حجم
۲۸۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۲۸۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۴۲,۰۰۰۳۰%
تومان