بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کتابخانه نیمه شب | صفحه ۳۹۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کتابخانه نیمه شب

بریده‌هایی از کتاب کتابخانه نیمه شب

نویسنده:مت هیگ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۵۰۷۷ رأی
۴٫۳
(۵۰۷۷)
حسرت خوردن برای زندگی‌هایی که تجربه‌شان نکرده‌ایم ساده است. گفتن اینکه کاش مهارت‌های متفاوتی به‌دست آورده بودیم یا به پیشنهادهای دیگری جواب مثبت داده بودیم آسان است. راحت است که آرزو کنیم کاش قبلاً بیشتر تلاش می‌کردیم، اطرافیانمان را بیشتر دوست می‌داشتیم، در مسائل مالی دقت بیشتری به‌خرج می‌دادیم، محبوب‌تر می‌شدیم، در گروه موسیقی‌مان می‌ماندیم، به استرالیا می‌رفتیم، به پیشنهاد قهوه خوردن با کسی جواب مثبت می‌دادیم یا بیشتر یوگا کار می‌کردیم. دل‌تنگی برای دوستانی که نداشته‌ایم و کارهایی که نکرده‌ایم و کسی که با او ازدواج نکرده‌ایم و فرزندی که به‌دنیا نیاورده‌ایم تلاش زیادی نمی‌خواهد. خیلی سخت نیست که خودمان را از دریچهٔ چشم دیگران ببینیم و آرزو کنیم به همان شکلی بودیم که آنها ما را می‌بینند. حسرت خوردن و تا ابد در حسرت غرق شدن آسان است.
فاطمه بانو
می‌خواستم برم جایی که پِر هرگز نرفته بوده باشه. می‌خواستم برم جایی که دیگه روحش رو حس نکنم، ولی حقیقت اینه که فقط یه‌کم اثر داره، می‌دونی؟ همه‌جا مثل همدیگه‌ست و خاطرات هنوز هستن و زندگی هنوز همون گُهیه که بود.»
BehNazJT
«اگه می‌خوای بالاخره زمانی توی شطرنج موفق بشی، باید یه چیزی رو درک کنی.» انگار نورا هیچ کار مهم‌تری نداشت. «چیزی که باید درکش کنی اینه: بازی ادامه داره تا وقتی که واقعاً تموم بشه. حتی اگه یه مهرهٔ سرباز روی صفحه باشه، هنوز بازی تموم نشده. اگه یکی از بازیکن‌ها فقط یه سرباز و شاه داشته باشه و بازیکن دوم تمام مهره‌هاش رو داشته باشه، باز هم بازی هنوز ادامه داره. حتی اگه تو اون سرباز باشی ـ که همه‌مون همینیم  باید این رو به‌خاطر بسپری که مهرهٔ سرباز جادویی‌ترین مهرهٔ شطرنجه. ممکنه کوچیک و معمولی به‌نظر برسه، اما این‌طور نیست؛ چون یه سرباز هیچ‌وقت فقط سرباز نیست، مهره‌ایه که می‌تونه وزیر بشه. تنها کاری که باید بکنی اینه که به راهت ادامه بدی و بری جلو. خونه‌به‌خونه. وقتی هم به‌سمت دیگه برسی، هر قدرتی که بخوای به‌دست می‌آری.»
فاطمه بانو
«فکر کنم تصور اینکه همیشه راه‌های آسون‌تری هست راحته، اما شاید هیچ راه آسونی وجود نداشته باشه و همهٔ راه‌ها معمولی باشن. توی یه زندگی ممکن بود من ازدواج کرده باشم. توی یه زندگی دیگه ممکن بود فروشندهٔ مغازه باشم. ممکن بود به پیشنهاد یه مرد بامزه برای خوردنِ قهوه جواب مثبت داده باشم. توی یه زندگی دیگه ممکن بود در حال تحقیق دربارهٔ یخچال‌های قطب شمال باشم. توی یه زندگی ممکن بود قهرمان شنای المپیک باشم. کی می‌دونه؟ هر ثانیهٔ روز داریم وارد یه جهان جدید می‌شیم. همهٔ وقتمون رو هم صرف آرزوی داشتنِ یه زندگی متفاوت یا مقایسهٔ خودمون با بقیه و همین‌طور نمونه‌های دیگهٔ خودمون توی زندگی‌های دیگه می‌کنیم، درحالی‌که هر زندگی‌ای شامل حدی از خوبی و حدی از بدیه.»
فاطمه بانو
«زندگی الگوهای متفاوتی داره. ریتم داره. وقتی توی یه زندگی گیر افتاده باشیم، خیلی راحت ممکنه توی خیالاتمون تصور کنیم که زمان‌های غم‌انگیز یا ناراحت‌کننده یا شکست یا ترسمون نتیجهٔ بودن توی اون زندگی خاصه، که فکر کنیم همهٔ اتفاقات نتیجهٔ اون شیوهٔ خاص زندگی کردنه، نه نتیجهٔ صرفاً زندگی کردن. منظورم اینه که اگه می‌فهمیدیم هیچ شیوهٔ زندگی‌ای نیست که بتونه ما رو در برابر غم ایمن کنه، همه‌چیز خیلی ساده‌تر می‌شد. فقط باید بفهمیم که غم هم در عمل بخشی از ذاتِ شادیه. نمی‌شه شادی رو داشت و غم رو نداشت. البته هر دوی اینها برای خودشون حد و اندازه‌ای دارن، اما هیچ زندگی‌ای وجود نداره که توش بتونیم تا ابد غرق شادی محض باشیم. تصور اینکه چنین زندگی‌ای وجود داره، فقط باعث می‌شه توی زندگی فعلی‌مون بیشتر احساس غم کنیم.»
فاطمه بانو
اگر مدت زیادی یک‌جا بمانی، یادت می‌رود دنیا تا چه اندازه وسیع است. از طول و عرض جغرافیایی سر درنمی‌آوری. درست همان‌طور که نمی‌توان درک درستی از وسعت روح هر انسان داشت. اما وقتی آن وسعت را حس کنی، وقتی چیزی آن را برایت فاش کند، امید خواهی‌نخواهی جوانه می‌زند و درست مثل گُل‌سنگی که از صخره جدا نمی‌شود، جانانه به تو می‌چسبد و رهایت نمی‌کند.
فاطمه بانو
«ترس از عشق همان ترس از زندگی است و کسی که از زندگی بترسد مرده‌ای بیش نیست.»
Mary Am
نمی‌خواست بمیرد. مشکل همین بود. در مقابل مرگ، زندگی خیلی جذاب‌تر به‌نظر می‌رسید، و اگر زندگی‌اش جذاب به‌نظر می‌رسید، چطور می‌خواست به کتابخانهٔ نیمه‌شب برگردد؟ باید از زندگی ناامید می‌شد تا بتواند برگردد و کتاب دیگری را امتحان کند، نه‌اینکه صرفاً از زندگی بترسد.
فاطمه بانو
بااینکه فقط یک ساعت از تنها شدنش می‌گذشت، هرگز این حد از تنهایی را، آن‌هم در دل طبیعتی خالی از سکنه، حس نکرده بود. نورا در شب‌هایی که دچار افسردگی و تمایل به خودکشی می‌شد، فکر می‌کرد مشکلش همان تنهایی است، اما دلیلش درواقع این بود که تنهایی‌اش تنهایی حقیقی نبود. ذهن انسان وامانده از دیگران در شهری شلوغ، میل زیادی به برقراری ارتباط دارد؛ چراکه فکر می‌کند ارتباطات انسانی هدف نهایی‌اند. اما در طبیعت محض  یا آن‌طور که ثورو خطابش می‌کرد، «داروی حیات‌بخش طبیعت»  تنهایی شکل دیگری به خود می‌گیرد. برای خودش به نوعی ارتباط تبدیل می‌شود. ارتباطی میان فرد و دنیا، و میان فرد و خودش.
فاطمه بانو
«هرگز همراهی ندیدم که به‌اندازهٔ تنهایی بتواند با انسان همراه شود.»
فاطمه بانو
هر زندگی میلیون‌ها تصمیم رو شامل می‌شه. بعضی از این تصمیم‌ها بزرگ هستن و بعضی کوچیک. اما هر بار که تصمیمی گرفته می‌شه، نتیجه تغییر می‌کنه. تغییری جبران‌ناپذیر که به‌نوبهٔ خودش موجب تغییرات دیگه‌ای می‌شه.
mimbaran
«سرکشی بنیاد حقیقیِ آزادیه. سرنوشت فرمان‌بَرها اینه که درنهایت بَرده بشن.»
masoom
«اگه هدفت رسیدن به چیزی باشه که با ذاتت در تضاده، همیشه شکست می‌خوری. هدفت باید این باشه که خودت باشی، که مثل خودت رفتار کنی و به‌نظر برسی و فکر کنی، که حقیقی‌ترین نسخهٔ خودت باشی. از خودت بودن استقبال کنی. تشویقش کنی. دوستش داشته باشی. برای رسیدن بهش سخت تلاش کنی. وقتی هم کسی مسخره‌ش می‌کنه یا بهش دهن‌کجی می‌کنه، محل نذاری. شایعات بیشترشون درواقع حسادتن و فقط ظاهرشون رو تغییر داده‌ن. سرت رو بنداز پایین. استقامتت رو حفظ کن. به شنا کردن ادامه بده...»
masoom
«آدم‌های بااستقامت نسبت به بقیه تفاوت ذاتی خاصی ندارن. تنها تفاوتشون اینه که هدف مشخصی توی ذهنشون دارن و می‌خوان که به اون هدف برسن. توی دنیایی که سرتاسر پر شده از عوامل حواس‌پرتی، داشتن استقامت ضروریه. این توانایی باعث می‌شه وقتی بدن و ذهنت به منتهای تحملشون رسیدن، طاقت بیاری، سرت رو پایین بندازی و توی خط خودت شنا کنی؛ بدون اینکه اطرافت رو نگاه کنی و نگران این باشی که چه کسی ممکنه ازت جلو بزنه...»
masoom
«مهرهٔ محبوب من رُخه؛ همون مهره‌ایه که همه فکر می‌کنن لازم نیست مراقبش باشن. خیلی صاف‌وصادقه. آدم حواسش رو جمع وزیر و اسب و فیل می‌کنه، چون حرکت‌های مخفی و جالب می‌کنن، اما معمولاً این رُخه که غافل‌گیرت می‌کنه. اونی که صاف‌وصادقه، هیچ‌وقت دقیقاً چیزی نیست که نشون می‌ده.»
masoom
عشق و خنده و ترس و درد ارز رایج تمام دنیا هستند.
H.H
«آنچه که نگاهش می‌کنی اهمیتی ندارد، آنچه که می‌بینی مهم است».
H.H
سارتر زمانی نوشت: «زندگی در ورای نومیدی آغاز می‌شود.»
Nastaran Ghadimi
شاید حتی خودکشی هم برایش کار زیادی محسوب می‌شده. شاید در بعضی زندگی‌ها آدم همان‌طور بی‌هدف سر جایش معلق می‌مانَد و هیچ انتظاری ندارد و حتی سعی نکند عوض شود. شاید بیشتر زندگی‌ها همین‌طور باشند.
masoom
«دیدی؟ گاهی حسرت‌هامون هیچ ریشه‌ای در واقعیت ندارن. بعضی وقت‌ها حسرت‌ها...» دنبال واژهٔ مناسبی برای آن گشت و پیدایش کرد. «یه مشت حرف مفتن.»
masoom

حجم

۲۸۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

حجم

۲۸۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۴۲,۰۰۰
۳۰%
تومان