بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نقشه ‌هایی برای گم شدن | طاقچه
تصویر جلد کتاب نقشه ‌هایی برای گم شدن

بریده‌هایی از کتاب نقشه ‌هایی برای گم شدن

نویسنده:ربکا سولنیت
انتشارات:نشر اطراف
امتیاز:
۳.۳از ۱۱۵ رأی
۳٫۳
(۱۱۵)
پرسش این‌جاست که چطور می‌شود گم شد. اگر هیچ گاه گم نشده‌ای، هیچ گاه زندگی نکرده‌ای. اگر ندانی چطور گم شوی، تباه خواهی شد. زندگی کاشفانه جایی در میانهٔ سرزمین‌های ناشناخته قرار دارد.
keivan
برو به جهنم اما وقتی رفتی به راهت ادامه بده و از آن‌سویش بیرون بیا.
کاربر ۳۰۶۹۱۸۹
فراموش کردن هنر نیست، هنر در رها کردن است.
کاربر ۳۰۶۹۱۸۹
ژاپنی‌ها رسمی باستانی دارند به نام «کینتزوگی» که در آن ظروف شکسته را در عوضِ دور انداختن، با آب طلا، نقره یا پلاتین بند می‌زنند و ظرفی با شمایل جدید می‌سازند تا ردّ گذشته را بشود در آن دید و ستود. معتقدند تاریخچهٔ هر چیز بخشی جدانشدنی از آن و قابل احترام است. این ظرف‌ها، که می‌شود آن‌ها را استعاره‌ای از روان‌مان دید، امکان گم‌شدن در زمان را به آدم می‌دهند و به یادمان می‌آورند گاهی نقص می‌تواند بزرگترین فضیلت باشد.
HaleH.Eb
چه سودی برای انسان دارد اگر کل دنیا را به چنگ بیاورد و روحش را گم کند؟ او می‌گوید جهان را وا گذارید و در آن گم شوید تا روح‌تان را بیابید.
keivan
هرچیزی ترک دارد،و از همان جاست که نور به درون می‌تابد لئونارد کوهن
Tisa
فراموش کردن هنر نیست، هنر در رها کردن است. و وقتی همه چیز از دست رفته باشد، می‌توانی به غنای فقدان برسی.
آرام
ژان‌باپتیست بورگیگنیون دانْویل، نقشه‌کشِ قرن‌هجدهمی، می‌گفت «کنار نهادن برداشت‌های اشتباه، حتی اگر به پیشرفت هم نینجامد، یکی از راه‌های پیشبرد دانش است.»
eli
فراموش کردن هنر نیست، هنر در رها کردن است.
nargesspm
جِی. رابرت اُپِنهایمِر می‌گوید «دانشمند همواره بر "لبهٔ اسرار"، در آستانهٔ ناشناخته‌ها، زندگی می‌کند.» دانشمند ناشناخته را به شناخته تبدیل می‌کند و مثل ماهیگیران آن را با قلاب بالا می‌کشد اما هنرمند تو را به دلِ آن دریای تاریک می‌برد.
کاربر ۱۹۰۶۲۳۱
هرچیزی ترک دارد،و از همان جاست که نور به درون می‌تابد
fatemeh
در را به روی ناشناخته‌ها باز بگذار، در را رو به تاریکی باز بگذار، از آن‌جا ارزشمندترین چیزها وارد می‌شوند. از آن‌جاست که خودت آمده‌ای و مقصدت هم همان جاست.
کاربر ۳۰۶۹۱۸۹
گاهی یک عکس قدیمی، یک دوست قدیمی، یک نامهٔ قدیمی به ما یادآوری می‌کند که دیگر آن شخص سابق نیستیم، چون کسی که آن‌جا زندگی می‌کرد، آن ارزش‌ها را داشت، آن‌طور انتخاب می‌کرد و آن‌طور می‌نوشت دیگر وجود خارجی ندارد. بدون این‌که متوجه باشی، مسافت زیادی را طی کرده‌ای.‌ غریبه برایت آشنا شده و آشنا اگر نگوییم غریبه‌ــــ دست‌کم عجیب یا عذاب‌آور شده، لباسی که دیگر قوارهٔ تنت نیست. مسافت سفرِ بعضی‌ها خیلی بیشتر از دیگران است.
eli
همیشه طوری از کوهنوردی حرف می‌زنند انگار فتح قله معادل پیروزی‌ست اما بالاتر که می‌روی جهان بزرگ‌تر می‌شود و تو خودت را در برابر آن کوچک‌تر حس می‌کنی، متأثر و رها می‌شوی از این‌که چقدر فضا اطرافت هست، چقدر جا برای پرسه زدن، چقدر ناشناخته.
سجاد پیرزاد
تعریف‌کردنی نیست مثل زندگی، مثل عشق.
/^_^AN/
یکی از معروف‌ترین حکایت‌های بودائی دربارهٔ دو راهب است که قسم خورده بودند از زنان دوری کنند. روزی به رودخانهٔ خروشانی می‌رسند. زنی از آن‌ها می‌خواهد کمکش کنند از رودخانه رد شود ـ جای زنان نیرومند در حکایت‌های کهن خالی‌ست‌ــــ و یکی از آن دو راهبْ زن را بلند می‌کند و از رودخانه می‌گذراند. کمی که دو راهب در ساحل رودخانه به راه‌شان ادامه دادند، آن راهب دیگر او را به خاطر زیر پا گذاشتن عهدشان سرزنش می‌کند. دوستش پاسخ می‌دهد «تو چرا هنوز آن زن را به دوش می‌کشی؟ من که آن‌طرف رودخانه پایین گذاشتمش!»
کاربر ۳۰۶۹۱۸۹
به‌قول بنیامین، گم بودن یعنی حضورِ تمام‌وکمال و حضورِ تمام‌وکمال یعنی داشتن ظرفیتِ ماندن در تردید و رازآلودگی. انسان گم نمی‌شود بلکه خودش را گم می‌کند؛ این انتخابی آگاهانه است، تسلیمی از سر اختیار، وضعیتی روانی که دستیابی به آن از راه جغرافیاست.
Mahla V.KiyAN
«گم‌شده» دو معنای ناهمخوان دارد. گم کردن یعنی ناپدید شدنِ چیزی آشنا، اما گم شدن یعنی پدیدار شدنِ چیزی ناآشنا.
Baseer Koushan
تمرین آگاهی می‌گوید خیلی پابند گمانت نباش، بیش‌ازحد مطمئن نباش. و در این نوع ساده‌ترِ بودن، شبیه مرد لاک‌پشتی بودن ایرادی ندارد، گاهی بد نیست ندانیم قرار است چه کنیم، بد نیست گاهی به مانعی بربخوریم. بد نیست متوجه شویم که زندگی رازآلود است، کمی عدم قطعیت و بلاتکلیفی در خود دارد، بد نیست بدانیم که ما احتیاج به کمک داریم، بدانیم کمک خواستن از دیگران کاری کاملاً سخاوتمندانه است، چون به دیگران اجازه می‌دهد کمک‌مان کنند و به ما اجازه می‌دهد کمک بگیریم. گاهی ما طلب کمک می‌کنیم، گاهی پیشنهاد کمک می‌دهیم و این‌طور است که این جهانِ نامراد جای بسیار متفاوتی می‌شود. این جهانی‌ست که در آن کمک می‌کنند و کمک می‌گیرند و در چنین جایی‌ست که این جهانِ پرجذبه و بی‌چون‌وچرایی که من می‌بینم کمی از ضرورت و استیصالش را از دست می‌دهد. در جهانی سخاوتمند، در جهانی که کمک در دسترس است، نیازی نیست آدم دربارهٔ جهان آن‌طوری که خودش می‌بیند یک‌دندگی به خرج دهد.
کاربر ۳۰۶۹۱۸۹
داوینچی از ایجاد حس فضا در نقاشی خوشش می‌آمد. می‌گفت هنگام کشیدن ساختمان‌ها «برای آن‌که یکی را دورتر از دیگری نشان دهید، باید هوا را چگال‌تر بگیرید. بنابراین ساختمان اول را... به همان رنگ خودش بکشید؛ خطوط دور ساختمانِ دورتر را محوتر و رنگش را متمایل‌تر به آبی کنید؛ و اگر می‌خواهید ساختمانی دورتر از این بکشید، باز هم به آبی متمایل‌ترش کنید؛ و اگر ساختمانی پنج برابر دورتر می‌خواهید، پنج برابر متمایل‌تر به آبی.» از ظاهر امر این‌طور بر می‌آید که نقاشان همواره مفتون آبیِ دوردست بوده‌اند و به این نقاشی‌ها که نگاه می‌کنی می‌توانی جهانی را تصور کنی که در آن می‌شود از لابه‌لای پهنهٔ چمن‌های سبز و تنه‌های درختان قهوه‌ای و خانه‌های سفید گذشت و بالاخره قدم گذاشت به سرزمین آبی: چمن‌ها و درخت‌ها و خانه‌ها آبی می‌شوند و شاید اگر به خودت هم نگاهی بیندازی مثل خدای هندوها ــــ کریشناــــ آبی شده باشی.
آبـــــان🍊
هرچیزی ترک دارد،و از همان جاست که نور به درون می‌تابد لئونارد کوهن
nastar-esm
شکست ژرف‌تر از پیروزی‌ست.
FMG
معمولاً طوری از زیبایی صحبت می‌کنند انگار فقط شهوت و تحسین را برمی‌انگیزد اما زیباترین آدم‌ها طوری زیبا هستند که به پیشانی‌نوشت یا تقدیر یا معنا می‌مانند، به قهرمان قصه‌های به‌یادماندنی. اشتیاق به آن‌ها تا حدی اشتیاق به سرنوشتی شکوهمند است. زیبایی را هم شاید بشود دری به‌روی معنا و لذت دید. البته زیبارویان اغلب در چیز خاصی خارق‌العاده نیستند، جز در تأثیری که بر دیگران می‌گذارند.
Azadehana
دانشجویی نقل‌قولی آورد که می‌گفت از فیلسوفی پیشاسقراطی به نام منون است «چگونه در پی چیزی هستی که ذاتش بر تو مطلقاً پوشیده است؟»
کاربر ۳۰۶۹۱۸۹
آبیِ دوردست رنگِ یک حس است، رنگ تنهایی و رنگ حسرت، رنگ آن‌جایی که از این‌جا پیداست، رنگ جایی که خودت آن‌جا نیستی و رنگ جایی که هیچ وقت نمی‌توانی بروی، چون این آبی کیلومترها دورتر بر لبهٔ افق ننشسته، بلکه در فاصلهٔ بین تو و آن کوه‌هاست. رابرت هَسِ شاعر نامش را «حسرت» می‌گذارد، «چراکه اشتیاق پر است از فواصل بی‌پایان».
eli
جهان را وا گذارید و در آن گم شوید تا روح‌تان را بیابید.
کاربر ۲۹۷۳۷۷۳
فراموش کردن هنر نیست، هنر در رها کردن است. و وقتی همه چیز از دست رفته باشد، می‌توانی به غنای فقدان برسی.
Roghayeh
وقتی همه چیز از دست رفته باشد، می‌توانی به غنای فقدان برسی.
Baseer Koushan
در را به روی ناشناخته‌ها باز بگذار، در را رو به تاریکی باز بگذار، از آن‌جا ارزشمندترین چیزها وارد می‌شوند. از آن‌جاست که خودت آمده‌ای و مقصدت هم همان جاست.
F.saljoughi
پروانه چنان مظهر مناسبی برای روح انسان است که نامش در زبان یونانی psyche، به‌معنای روح و روان، است.
nastaran84

حجم

۲۰۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

حجم

۲۰۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
تومان