بریدههایی از کتاب ما در برابر شما
۴٫۳
(۷۶)
بدترین چیزی که ما درباره شما میدانیم این است که به شما وابستهایم. که کارهای شما روی زندگی ما تأثیر میگذارد؛ نهفقط کارهای کسانی که ما انتخابشان میکنیم، نهفقط کارهای آنها که دوستشان میداریم، بلکه حتی کارهای شما آدمهای بیشعور. همین شماها که هیچ صفی را رعایت نمیکنید، همین شماهایی که نمیتوانید درست رانندگی کنید، همین شماهایی که از سریالهای مزخرف تلویزیون خوشتان میآید و توی رستوران بلندبلند حرف میزنید و بچههایمان توی مدرسه از بچههایتان اسهال و استفراغ میگیرند. همین شماها که کج پارک میکنید و مشاغل ما را قاپ میزنید و به حزبها و آدمهای ناجور رأی میدهید. شماها بر لحظهلحظه زندگی ما تأثیر دارید.
mahdanj
برایت آرزوی دلی دلیر دارم و
خونی جوشان
قلبی تپنده و
عشقی آتشین و
روحی حادثهجو
ای کاش که بیابی آنچه را میجویی
و پایان خوشی در انتظارت باشد.
LeNa
آن نخستین ثانیههایی که عاشق میشویم، لرزشی هست جایی بین شکم و قفسه سینه مثل پرچمی که تن به توفان سپرده؛ همان روزهای پس از نخستین بوسهها، وقتی کسی نگاهمان میکند، و ماجرا هنوز راز کوچکی است میان ما و خودمان. اینکه تو من را میخواهی. و این یعنی آسیبپذیری، که چیزی خطرناکتر از آن وجود ندارد.
Mina HH
بدبینی فقط یک واکنش شیمیایی است در برابر ناکامیهای بسیار.
Mina HH
این است کاری که مرگ با ما میکند. مثل یک گفتوگوی تلفنی است، به محض اینکه گوشی را میگذاریم، یادمان میآید چه باید میگفتیم. و اکنون فقط یک منشی تلفنی در آن سوی خط روشن است، پر از خاطرات؛ صداهایی پراکنده که ضعیفتر و ضعیفتر میشود.
نیلوفر
وقتی اتفاقات وحشتناک رخ میدهد، بیشتر مردم موج میشوند و تنها عده خاصی صخره. موج با باد عقب و جلو میرود اما شلاقش را صخره میخورد؛ پریشان و در انتظار گذر توفان.
hamtaf
در کتابی از یک متخصص آمار بریتانیایی خوانده که طبق آمار، شمار نوزادان متولدشده در شهرهایی که جمعیت لکلک بیشتری دارند بیشتر از شهرهایی است که جمعت لکلکها در آنجا کمتر است. «این چه چیزی را ثابت میکند؟ که نوزادان را لکلکها میآورند!» آمار اشتباه میکند؟ البته که نه. درواقع، بهطور طبیعی در شهرهایی که دودکشهای بیشتری دارند لکلکهای بیشتری هم زندگی میکنند، چون لکلکها روی دودکشها خانه میسازند. دودکش بیشتر یعنی خانه بیشتر، جمعیت انسانی بیشتر و درنتیجه بچه بیشتر.
hamtaf
بار زندگی شاید سنگین باشد، اما آنها پوزخندی میزنند و میگویند: «سخته.»
MohammadAA2000
«تو بهترین مربیای بودی که من تو زندگیم داشتم.»
«مربی.» گفت «مربی». نگفت «آدم» یا «دوست». فقط «مربی». و این درد تا آخر عمر دیوید را رها نخواهد کرد.
پسری که زنده ماند
دخترانی مایه سرفرازیمان خواهند شد و پسرانی باعث بزرگیمان. مردانی جوان با لباسهایی به رنگهای گوناگون در جنگلی تاریک بر سر مرگ و زندگی با هم گلاویز خواهند شد. اتومبیلی در شبی تاریک با سرعت زیاد خواهد راند. خواهیم گفت که یک تصادف بود، اما همه تصادفها از جایی ریشه میگیرند. و ما خواهیم فهمید که میتوانستیم جلوی آن را بگیریم. این تصادف بالاخره حتماً تقصیر کسی است.
آنان که دوستشان میداریم خواهند مرد. و ما بچههایمان را زیر زیباترین درختانمان دفن خواهیم کرد.
باران ریزوندی
«آدمی باید در درونش آشوبی داشته باشد تا ستارهای رقصان بزاید.»
زیر آسمان شب
وقتی دو نفر سالهای زیادی عاشق هم باشند، دیگر هشیارانه هم را لمس نمیکنند، بلکه ماجرا تبدیل میشود به امری غریزی و ناهشیار؛
Hossein shiravand
چند ساعت توی راهرو در انتظار آماده شدن بچههایمان میایستیم؟ چند تار موی سفید از آنها هدیه میگیریم؟ چند زندگی را تنها به آنها اختصاص میدهیم؟ بهای یک پدر یا مادر خوب بودن چیست؟ چیز زیادی نیست. فقط همهچیز، دقیقاً همهچیز.
mamad_79
ما سرانجام در نقطهای از زندگی از تحمل رنج روح هم خسته میشویم.
Dayan
گاه آدم باید بهخاطر چیزی زندگی کند تا بتواند از بدبختی جان سالم بهدر ببرد و زنده بماند.
Dayan
پسرهایی که از تاریکی میترسند ترسشان از روح و هیولا است اما دخترهایی که از تاریکی هراساناند درواقع از پسرها میترسند.
1984
«میدونی از بیورناستاد چی یاد گرفتم؟ اگه ما خودمون به داد هم نرسیم، هیچکس به دادمون نمیرسه.»
شکوفا
هیچچیز درست نخواهد شد. دنیا برای هیچکدامشان مثل قبل نمیشود اما هر دویشان صبحها بالاخره چیزی برای برخاستن از خواب پیدا میکنند.
نیلوفر
زندگی چیز ترسناک عجیبی است. همه وقتمان را صرف کنترل آن میکنیم اما اتفاقاتی ما را شکل میدهند که هیچ کنترلی بر آنها نداریم.
نیلوفر
«هوش بدنی». که بدن برخی ورزشکاران خاص مثل گوش موسیقیدانها است. حرکت را میبینند و بهطور غریزی انجامش میدهند؛ همین
hamtaf
حجم
۴۳۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۴۵ صفحه
حجم
۴۳۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۴۵ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان