بریدههایی از کتاب دختر خاموش
۳٫۳
(۲۴)
واژهها خیلی سنگیناند و به او آسیب میزنند، برخلاف این حقیقت که زیاد هم نیستند.
zohreh
چه اتفاقی قرار بود بیفتد؟ آیا میتوانست بر خود مسلط باشد یا اینکه بدون آنکه خود بخواهد، همهچیز همانگونه که میبایست اتفاق میافتد و او هیچ تسلطی بر آن ندارد؟
zohreh
او در راه رفتن به مکانی بود که در آن ازعواطف انسانی خبری نبود.
جایی که هم در آن بزرگترین غمها و هم بزرگترین شادیها وجود داشت.
zohreh
او نمیدانست که چطور باید شادی و غم و اندوه خود را با هم و در کنار هم بپذیرد و آن دو را باهم آشتی دهد.
zohreh
او باید خوشحال میبود. اما این ناممکن بود. بهطور کامل ناممکن.
zohreh
ذهنش، درست مانند درختانی که به سرعت از جلوی دیدگانش عبور میکردند، در حال پرسه زدن بود.
zohreh
این روزها خیلی راحت و سریع خشمگین و بداخلاق میشد.
zohreh
او با خودش فکر میکرد که خوب شد که دوباره بهجای بیکاری و اتلاف وقت کار میکردیم و درگیر بیماری و دروغهای رنگووارنگ نمیشدیم. خوب میشد که برروی چیزهای دیگری تمرکز میکردیم.
zohreh
سباستین خوب میدانست که تکرار بعضی واژهها شفابخش است، بخصوص اطمینانبخشیهای عاشقانه. ضربهٔ روحی به دیواری میماند، عشق راهی بود که از آن دیوار رد میشد، تکرار، چکشی بود که موانع را نابود میکرد.
zohreh
دردی را بگویی که هرگز از یاد نمیرود، که بخشی از زندگیاش شده بود، که همه انتخابهای بدی که کرده بود، همهٔ نمایشهای یکشبه، همهٔ تلاشهای موفقآمیز برای خشنود کردن اطرافیانش، از همین درد ناشی میشد. که بهآرامی او را مسموم میساخت، همراه شده بود با حس گناهی که همچنان حسش میکرد.
zohreh
«اما من گمان میکنم کاملاً میدونم تو چه حسی داری. میدونم چه حالی داره وقتی کسانی رو که عاشقشون هستی به یکباره از دستشون بدی.»
zohreh
«گاهی وقتها، زمانی که اتفاقی میافته، وقتی بهخاطر از دست دادن چیزی غمگینی، مردم میگن که درکت میکنن و میفهمن که چه حسی داری، اما اونا بیشتر وقتا، هیچ راهحل یا سرنخی به شما نمیدن، چون تا حالا هیچوقت چیز باارزشی رو از دست ندادن.»
zohreh
آدم بیکار، به کارهای شیطانی دست میزند.
zohreh
او اصلاً نمیدانست چه وقتی از روز است.
بارها از خواب پریده، اما دوباره از نو خوابیده بود و بهخودش میگفت که هنوز صبح نشده است. مگر میخواست چه بکند؟ کجا میخواست برود؟ اینجا، جایی بود که در حال حاضر برای او مناسبترین مکان بود.
zohreh
اینگونه در اینجا نشستن حس خیلی خوبی به او میداد و قصد نداشت با پرسیدن سؤالهای بیهوده لحظهها را خراب کند، یا به طریقی از او انتقاد کند یا نظری بدهد که به بیاعتمادی تفسیر شود.
zohreh
اگر فضای اجتماعی فقط یک خوبی داشت، این بود که کمبود دوستان و آشنایان را برطرف میکرد.
zohreh
او تنها کسی نبود که خسته و بیحوصله شده بود، مگر نه؟
zohreh
هرگز این واقعیت را که او پدر نوجوانی با همهٔ جوانبش خواهد بود نمیتوانست در ذهنش بگنجاند: مسئولیت هدایت او نزدیک و نزدیکتر تا زمانی که به استقلال در دنیای بالغان برسد.
zohreh
او بهراستی میخواست همهچیز خوب باشد.
zohreh
فرضیهٔ جایگزین، بهراستی واقعاً یک جایگزین نبود.
zohreh
حجم
۴۸۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۸۶ صفحه
حجم
۴۸۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۸۶ صفحه
قیمت:
۷۲,۰۰۰
تومان