ـ ای کشته، چه میبینی در طالع این قوم؟
ـ «چندیست به ایمان شما نان نرسیدهست»
khorasani
بار دگر سدّ رهم شد درد، بار دگر فریاد خواهم کرد
من مردهای در خویش مدفونم، ای مرگ، از جانم چه میخواهی؟
زینب هاشمزاده
سرانجام
قدس ما را آزاد میکند!
khorasani
امروز
از سینهام
پرندهای به سرخی سیبی افتاد
امروز اتفاق عجیبی افتاد.
khorasani
سپهرم خوشه پروین نداره
بهارم ماه فروردین نداره
چه آتیشی به پا دست اجل کرد!
مگه این بیمروّت دین نداره!
khorasani
شمشیرها سر خوردهاند اینجا، مختارمردان مُردهاند اینجا
در ما حسینِ عشق را کشتند، کس نیست برخیزد به خونخواهی!
khorasani
ببخش! ای محرمان در نقطه خال لبت حیران
خیالِ از تو گفتن داشتم، اما زبان گم شد
khorasani
پنج نوبت صبح و ظهر و شام، اشک در سجاده میکاریم
جامه خون بستهایم، ای دوست، گریه ما را تبسم باش
khorasani
پنج نوبت صبح و ظهر و شام، اشک در سجاده میکاریم
جامه خون بستهایم، ای دوست، گریه ما را تبسم باش
khorasani
بزن بر دف عشق و قانون مستی
که با ساز هستی هماهنگم امشب
khorasani
با دل شکسته رفتم رو به مشرق تبسّم
ناگهان رسیدم اینجا صبحتان به خیر مردم!
دیشب از شما چه پنهان سر زدم به کوی مستان
گفتم السلام یا می، گفتم السلام، یا خم
ساقی قدح به دستان خنده زد به روی مستان
یعنی اجر میپرستان پیش ما نمیشود گم
ساقی و درازدستی، مستی و سیاهمستی
آدم و دوباره عصیان، آدم و دوباره گندم
عقل هیزم است هیزم، عشق آتش است آتش
آتش آورید آتش، هیزم آورید هیزم
khorasani
سکوت میکنم اینجا ز شرم مرثیهخوانی
که شاعران بت لفظاند، ای خدای معانی
khorasani
با همه آشفتگی، اما، باز امیدیست در این دل
نایی من! حنجرهات سبز، نی بزن امشب که بنالم
میروم از کوچه غربت، در شب طوفانی هجرت
مقصد من شهر اجابت، نامه ببندید به بالم
khorasani