بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گامبی وزیر | طاقچه
کتاب گامبی وزیر اثر والتر تویس

بریده‌هایی از کتاب گامبی وزیر

نویسنده:والتر تویس
انتشارات:نشر مون
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۸۰ رأی
۴٫۱
(۸۰)
تقدیم به همه آنان که، به‌رغم استعداد درخشان، بخت یارشان نبود.
♤ 𝐍𝐞𝐨 ♤
اتفاقاتی در جریان است که بی‌شباهت به شطرنج نیست. در شطرنج، نباید اجازه دهید حریف حرکت بعدی‌تان را بفهمد.
سمیه کرامتی
همیشه که اوضاع بر وفق مرادمون نیست. واسهٔ هیچ‌کس این‌جور نیست
نَــسـی
آقای شایبل با صدایی زمخت گفت: «اسب به خونهٔ سوم فیل وزیر.» بت همچنان که به شکوفه‌های صورتی چشم دوخته بود گفت: «فیل به خونهٔ پنجم اسب.» آقای گنز با صدایی که ملایمت عجیبی در آن نهفته بود گفت: «سرباز به خونهٔ سوم اسب.» بت گفت: «وزیر به خونهٔ چهارم رخ، کیش.» آقای گنز نفس عمیقی کشید و ثانیه‌ای بعد پاسخ داد: «شاه به خونهٔ اول فیل.» بت بی‌آنکه به‌سمت بازی برگردد گفت: «این مات سه‌حرکته‌ست. کیش اول با اسبه. شاه دو خونهٔ سیاه داره و فیل بهش کیش می‌ده. بعد اسب مات می‌کنه.» آقای گنز نفسش را آهسته بیرون داد و گفت: «جل‌الخالق!»
ن. عادل
نباید این‌قدر آبجو بخوری. قبل از بیست‌ویک‌سالگی، مغزت به فنا می‌ره.
کاربر ۳۸۶۲۶۸۰
سه هفته تا مسابقات قهرمانی آمریکا مانده بود. وقتش رسیده بود که زنی قهرمان این مسابقات شود. وقتش رسیده بود که او قهرمان این مسابقات شود.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
پسرانی از سرسرا وارد کلاس می‌شدند و کنار دیوار پشتی به صف می‌ایستادند تا دختر زشت‌رویی را ببینند که از یتیم‌خانه‌ای در حومهٔ شهر آمده و با چنان نیرویی از یک بازیکن سراغ بازیکن دیگر می‌رود که انگار قیصری در میدان نبرد است. ده‌دوازده نفر به تماشا ایستاده بودند. بعضی از آن‌ها پوزخند می‌زدند و خمیازه می‌کشیدند، اما برخی دیگر انرژی موجود در کلاس را حس می‌کردند، حضور چیزی که هرگز مشابهش را در این کلاس خسته و کهنه حس نکرده بودند. کار او در ظاهر بسیار پیش‌پاافتاده بود، اما انرژی ذهن پویایش در محیط کلاس جرقه می‌زد،
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
او واقعاً در پاریس بود! این خیابانی که در آن قدم می‌زد واقعاً پاریس بود؛ آن زنان خوش‌لباسی که به‌سوی او می‌آمدند فرانسوی بودند و پاریسی. خودش هم هجده‌ساله بود و قهرمان شطرنج آمریکا. لحظه‌ای فشار لذت‌بخشی را در سینه‌اش حس کرد
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
گام بزرگ بعدی‌اش رسیدن به درجهٔ استادی بود که با دریافت امتیاز ۲۲۰۰ حاصل می‌شد. بعد از ۲۰۰۰، فرد را خبره می‌نامیدند، اما این عنوان به چشمش نمی‌آمد؛ عنوان موردعلاقه‌اش استادبزرگ بین‌المللی بود؛ این بود عنوان دهان‌پرکن.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
بت، پیش از انجام حرکت بعدی‌اش، لحظه‌ای درنگ کرد. وقتی اسب را برداشت، قدرت نابش را در سرانگشتان خود حس می‌کرد. حتی نگاهی هم به بورگف نینداخت. اسب را که در خانهٔ مقصد زمین گذاشت، سکوتی کامل حکم‌فرما شد. پس از لحظه‌ای، صدای بازدمی عمیق از طرف بورگف شنید و سرش را از بالا آورد. موهای بورگف ژولیده بود و لبخندی تلخ بر لبش بود. به انگلیسی گفت: «برنده شدی.»
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷

حجم

۳۱۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

حجم

۳۱۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد