من آن سرودۀ ناخوانده نیستم دیگر
که هی مرا بنویسی و بعد پاره کنی
• Khavari •
همیشه عشق شروع بعیدهاست
شاید کلاغ، بال پرستو درآورد!
یك رهگذر
گفتم: که میرسم به تو؟...
در راه خود مرا
آواره کرد یعنی: آسان نمیرسی....
یك رهگذر
آمد سرِ نترس تو را بی سر و صدا
این عشق ـ در کمال ادب ـ زیر آب کرد!...
یك رهگذر
کجایی؟ گفته بودی با بهاران بازمیگردی...
بهار آمد ولی بیتو دروغ مصلحتآمیز!
یك رهگذر
امسال قبل عید بیا توی خوابم و در دستهای منتظر من حنا بریز!
وقتش شده مرا ببری در بهشت خویش... جایی ازین زمانۀ غربت بعیدتر...
یك رهگذر
تا ابر پلکی زد به هم، کمرنگ شد خورشید
دانسته بودم چشمهای آسمان شور است!
یك رهگذر
وضوحِ رفتن تو حیرت عجیبی بود
هنوز حادثههای پس از تو مرموزند
پس از تو بود که خورشید رو گرفت از ماه
پس از تو شبها پایان تلخ هر روزند
پس از تو سوسوی عمری ستاره میخواهند
که آسمان غمت را به من بیاموزند
یك رهگذر
مرا، دچارترین انتظار رویش را
رها نکن به امید درختهای بلوط!
یك رهگذر