بریدههایی از کتاب زمستان از گریبان تو آیا سر برآورده است؟
مرگ میخندد و پیغامِ خوشی خواهد داشت
برقِ آن چشم که در چشمِ شکار افتاده
اولین دانه برف آمد و آرامآرام
نفس باغچه دیدم به شمار افتاده
مهربانی کن و با فاتحهای شادم کن
آه ای سایه بر سنگ مزار افتاده...
زینب هاشمزاده
من همینم: یکی از خیلِ هزار افتاده
برگِ پاییزی از چشمِ بهار افتاده
ماهی مرده سرخی است دلم بر گُلِ فرش
که لبِ تاقچه از تُنگِ انار افتاده
ساحلی خسته و متروکم و گهگاه خوشم
به یکی تخته با موج کنار افتاده
خواندهناخوانده رها کردی و این کهنه کتاب
گوشهای بی تو همآغوش غبار افتاده
زینب هاشمزاده
عاقبت، عاقبتِ راه فراموشی بود
نام این قصه کوتاه، فراموشی بود
«من در این آیه تو را آه کشیدم» اما
آه ای آینه جان! «آه» فراموشی بود
شهر پیراهنِ خونین تو را باور کرد
بختت ای یوسف در چاه! فراموشی بود
بار بر گُرده ما گاه «پشیمانی» بود
داغ پیشیانی ما گاه «فراموشی» بود
ماه میگفت که: «دیوانه! فراموشم کن»
گرچه با حافظه ماه فراموشی بود
زینب هاشمزاده
ساحلی خسته و متروکم و گهگاه خوشم
به یکی تخته با موج کنار افتاده
خواندهناخوانده رها کردی و این کهنه کتاب
گوشهای بی تو همآغوش غبار افتاده
زینب هاشمزاده
نگاهت: سرد، آهت: سرد، بی پاسخ: سلام من
زمستان از گریبان تو آیا سر برآورده ست؟
یك رهگذر
بیمرهم تو زخمی و با مرهم تو زخم!
هم بند خورده چینی من، هم شکسته است
یك رهگذر
نگاهت: سرد، آهت: سرد، بی پاسخ: سلام من
زمستان از گریبان تو آیا سر برآورده ست؟
زینب هاشمزاده
هرچه «ها» کردی زمستان سردتر شد در دلت
بین دستت آتشی با گرمی آهم بساز
زینب هاشمزاده
من همینم: یکی از خیلِ هزار افتاده
برگِ پاییزی از چشمِ بهار افتاده
زینب هاشمزاده
جز آه پی آه برایم چه اثر داشت
دستی که برآوردهام امشب به دعا؟ آه...
زینب هاشمزاده
عقدهام بیگره گریه نخواهد شد باز
شانه حسرتت ای روز مباداست بلند!...
زینب هاشمزاده
عالمی غم داری ای دل! گرچه این هم عالمی است:
با غم عالم بسوز و با غم عالم بساز
زینب هاشمزاده
گرچه «با مرهم» بساز و گرچه «بیمرهم» بساز
بیش و کم با زخمهای عالم و آدم بساز
زینب هاشمزاده
یک «کاروان دریغ» به دنبالم
چون «خیل آه» بار سفر بسته ست
زینب هاشمزاده
بخواه شانه فقط «شانه تو» باشد و بس
برای گریه چه باک اینکه «سر» هزار و یکی
زینب هاشمزاده
«دل شکسته» به من راه قله را بسته است
وگرنه زخم بر این بال و پر هزار و یکی
یکی است «نامه اندوه» و در دلم چون «آه»
«سیا کبوترک نامهبر» هزارویکی
زینب هاشمزاده
پُرم از «ماضی» و خالی از «استقبال» م و «حال» م
که ماضی: حسرتِ حال است و استقبال: «تنهایی»
زینب هاشمزاده
«تنهایی» رسیدم هرچه پر دادی مرا در خود
به این یک بال دلتنگی به این یک بال تنهایی
در این تقویم دیواری شمردم چوب خطها را
یکی هر روز تاریکی یکی هر سال تنهایی
زینب هاشمزاده
دیگر کدام سقف و کدامین ستون؟ منم
ویرانهای که خشت به خشتم شکسته است
تنها نه من، کتیبه پیشانی تو نیز
ای کوه خسته! خط به خط از غم شکسته است
زینب هاشمزاده
بیمرهم تو زخمی و با مرهم تو زخم!
هم بند خورده چینی من، هم شکسته است
زینب هاشمزاده
حجم
۳۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۳۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
قیمت:
۲۱,۰۰۰
۱۰,۵۰۰۵۰%
تومان