- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب حیفا
- بریدهها
بریدههایی از کتاب حیفا
۴٫۵
(۸۵۷)
خواجه نصیر الدین طوسی روی قبرش، اسمش را ننوشته و گفته که من کی هستم که بخواهم در کنار دو امام معصوم، اسمم را روی قبرم بنویسم. یادم اومد که خواجه گفته که من سگ این دو امام هستم. بلکه روی قبرش، همین بخش از آیه ۱۸ سوره کهف را نوشته که «وَ کلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیهِ بِالْوَصِیدِ».
حانیه
چرا مفتیان بزرگ اهل سنت و دیگران، معتقدند که یا باید به زور زمام امور را در دست گرفت یا باید به حاکم ظلم و جور اقتدا کرد و تسلیم شد و قیام نکرد؟!)
حانیه
کشتن او بد است چون در پژوهشکده (شیعهشناسی موساد، مستقر در شهر تل آویو) آموختهام که خون شیعه هر جا ریخته شد، همان جا شیعه پرور میشود
حانیه
مشکل اول ما با «اسلام امروز»، مشکل دوم ما با «اهل سنت» است، و ام المصائب ما کسانی نیستند مگر: «شیعیان!»»
کاربر ۴۳۶۱۳۱۷
یاد جمله یکی از شاگردان برجسته آیت الله سیستانی افتادم که در دوره عقیدتی بهمون گفت که وقتی سر و کارتون با سگ جماعت افتاد، این آیه را بخونید و بر خواندن این آیه مداومت داشته باشید: «وَ تَحْسَبُهُمْ أَیقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ کلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیهِمْ لَوَلَّیتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبا». آیه ۱۸ سوره مبارکه کهف و درباره سگ اصحاب کهف بود.
بهار
- کشتن او بد است چون در پژوهشکده (شیعهشناسی موساد، مستقر در شهر تل آویو) آموختهام که خون شیعه هر جا ریخته شد، همان جا شیعه پرور میشود از طرفی زنده ماندن او و سرمایهگذاری برای تربیتش هم ریسک بالایی بود به این خاطر که هیچ آخوند شیعهای را در زندان نمیتوان به این راحتی تربیت صهیونیستیکرد، مخصوصاً اگر از مردم بومی نجف و کربلا باشد. چون مطمئنا گارد میگیرد و بعداً بر علیه خود ما استفاده خواهد کرد. پس بهتر همان بود که حذف شود تا هم بتوانیم به همین بهانه، کل زندان را شلوغ کنیم و بتوانیم افرادی را که قرار است روی آنها کار کنیم به بهانه متهم بودن از بقیه جدا کنیم و هم بتوانیم حداقل یک دشمن را از سر راه برداریم.
کاربر ۴۳۶۱۳۱۷
محمد جان میدونی از چی بیشتر از همه دلم میسوزه؟
از اینکه دشمن، «بچههای خاک خودمان» را برداشت و اینگونه سفاک و خونخوار تربیت کرد و انداخت توی دامن خودمان. تکرار میکنم: بچههای خودمون. اگر از جای دیگر اومده بودند اینقدر آتش نمیگرفتم و دلم نمیسوخت. بچههای خودمون را بر علیه خودمون شوراندند، طوری شوراندند که بچههای گول خورده خودمون، همه بچههای بد جهان را به عراق دعوت کردند. کم کم عراق و سوریه شد محل اجتماع همه مسئلهدارها و جانیان و تروریستهای کل جهان. با لباسی کوتاه و تا سر زانو، الله اکبر بر لب، خنجر در دست، کینه در دل و جهل در سر.
نسكافه
ما عراقیها همیشه از درون گول خوردهایم، از درون خودمون! خیانت از وسط خودمون شروع شد! از وسط محلههای شهر و شهرکهایی داعش سر بلند کرد که روزی آقا و ارباب عراق در زمان صدام بودهاند.
hanadi yazdi
لبخوان اول: ببین حیفا. وقتی تصمیم گرفتیم نطفه تو را از یکی از بهترین و ورزیدهترین مأمورانمون در جولان رو در رحم یکی دیگه از مأمورانمون در عراق بکاریم و تو به دنیا بیای، حتی برای مرگ و بعد از مرگت هم برنامه داشتم. حیفا تو دختر عاقلی هستی و بیست و چند سال، ینی از دقایق اول تولدت پیش خودم آموزش دیدی. پس اذیتم نکن و کاری نکن که احساس کنم کنجکاو هستی و نمیتونی با این حس ضعیف و مخرب زنانه کنار بیای و کنترلش کنی. کنجکاوی زنانه، اولین پله غرق شدن در مسیریه که خودت نمیتونی تمومش کنی. پس بهتره کنجکاو نشی و اجازه ندی کسی بتونه کنجکاوت کنه به مأموریتت و چیزایی که در «بدنت» به امانت گذاشته شده و میلیونها دلار
hanadi yazdi
وقتی برای بازبینی به آن باغ رفتم و با آن ماشین برخورد کردم، در صندوق عقب آن ماشین، به جنازه متعفّن و بدبوی زنی برخورد کردم. انگار در طول آن هفته، حواسشان به این ماشین نبوده و جنازه آن زن در اثر گذر زمان و تابش آفتاب و... گندیده شده بود. نکته قابل توجه این بود که: حدوداً ۱۷ نقطه از بدن آن زن، سوراخ و تخلیه شده بود. از جمله کاسه چشم ها، شکم، کلیه، رحم و ... که قطعاً بیهدف نبوده و از بررسی دقیق زخمها معلوم بود که اشیائی را از این نقاط برداشتهاند که متعلق به اصل بدن نبوده است.
پس از بررسیهای لازم و تطبیق مطالب موجود و تجمیع نظرات کارشناسان مختلف، یقین حاصل شد که این زخمها در طول همین یک هفته اخیر و توسط عناصر رژیم صهیونیستی صورت گرفته و اشیائی را که از بدن آن زن لازم داشتهاند برداشته و با خود برده اند. وگرنه چه بسا این زن با وضعیت فلج بودنش، میتوانسته مدتی دیگر هم زنده بماند. آن جنازه، جنازه حیفا یا همان حفصه بود.
hanadi yazdi
توی همین فکرها بودم که با صحنه عجیبی مواجه شدم. دیدم که زن دومی که با ابومحمد از ماشین پیاده شد، با یک مرد دیگر، غیر از ابومحمد به طرف حرمسرا آمدند. خیلی هر کی به هر کی بود! هر کس از یکی خوشش میومد، دیگه نگاه نمیکرد ببینه کیه، دستش را می گرفت و میومد به طرف حرمسرا!
تا به دم در رسیدند، رییس نگهبان ها ازشون پرسید: این خانم شوهر دارند؟
مردک جواب داد: فکر کنم بله!
رییس نگهبانها گفت: پس لطفاً همین جا محرم بشید!
مردک گفت: باید چه کار کنیم؟
رییس نگهبان ها گفت: فقط سه بار تکبیر بگویید!
مردک که تعادل نداشت و احتمالاً چیزی مصرف کرده بود، سه چهار بار «الله اکبر» گفت و خیلی وحشیانه، پوشیه روی صورت اون زن را برداشت.
hanadi yazdi
ستاد برگزاری جشن جانشین خلیفه در الرمادی خیلی حساس بود، چون مثلاً خودشان در همه امور، مخصوصاً هدایا دخالت مستقیم می کردند. مثلاً کودکانی انتخاب می کردند که به مادرشان بیشتر وابسته بودند، چون معتقد بودند که وقتی این کودکان در جشن، گریه و زاری راه میاندازند، نشانه خواری اسرایی است که دستگیر کردهاند.
hanadi yazdi
حتی قبرش هم کنده بودم اما چون فرمان آمد که او را نکشم و باید او را برای اربابان صهیونیزمش هدیه میفرستادیم، قبرش را به یکی از زنان اُزبکی آنجا هبه کردم. اسم جهادیش «شفعه» بود. او مأمور خلاص کردن اسرایی بود که به اندازه کافی شکنجه و آزار دیده و استنطاق شده بودند و دیگر زنده ماندشان توجیهی برای داعش نداشت. او را قبل از همه کشتم و چال کردم. چرا که این عجوزه پلید، وقتی به اسرای شیعه میرسید، بدون آب و با ضربات فراوان غیرکاری، طعمهاش را زجرکش میکرد. او را با همان چاقویی به هلاکت رساندم که بقیه را زجرکش میکرد. لحظه به درک واصل شدنش فهمیدم که آن چاقو، اصلاً تیز نیست؛ چاقو وقتی تیز نباشد، طعمهات بدتر میمیرد!
hanadi yazdi
، بعدها پزشک انگلیسی تبار آنجا میگفت: به خاطر ضربهای که به نخاعش زدی، حدوداً دو روز در کما بود و بعد از آن، قسمت راست بدنش نیمه جان بود. به خاطر همین، داعش تصمیم گرفت که این همه گوشت را فقط برای انتحاری مصرف کند.
hanadi yazdi
داعش شکل گرفت. داعش ابتدا در آن سوی مرزهای عراق برنامهریزی شد، سپس عناصرش در افغانستان و لیبی و ترکیه، تربیت نظامی شدند، به زندان رفتند و توسط امثال حفصه و امثال خواهران پلیدش تربیت شدند. توسط مفتیان وحشی رژیم سعودی، از اهل سنت به وهابیت تکفیری تغییر ایدئولوژی دادند و نهایتاً به جان و مال و ناموسمان افتادند.
hanadi yazdi
میتار همان عزیز دلم است که مانند نگینی در کویر افغانستان میدرخشد و گرمای بدنش با گرمای بدن تو، رنگ مو و چشمانش مانند رنگ مو و چشمان تو... (از نقل ادامه این مطلب معذوریم!)
Ali_hz
(از نقل ادامه این مطلب معذوریم!)
Ali_hz
همه چیز معمولی بود و شب داشت کم کم تمام میشد که حدود نیم ساعت بعد از نماز صبح ۱۰ مأمور مسلح با چهرههای پوشیده وارد آنجا شدند. اجازه هیچ صحبت و حرفی را به هیچ کس ندادند و پس از محاصره ما مستقیماً به زیرزمین رفتند. چیزی نمیدیدم، فقط صدای زد و خورد را میشنیدم. سه چهار نفری که رفته بودند پایین، با حفصه شدیداً درگیر شده بودند و فقط صدای زد و خورد و بد و بیراه میآمد.
ناگهان یکی از آن مردان که پوشش روی صورتش افتاده بود، نفس نفس زنان بالا آمد و در حالی که از گوشه لبانش خون میآمد و اندکی هم از ناحیه دست راست مجروح شده بود با صدای بلند گفت: دو نفر دیگه زود بیایند پایین، این سگ وحشی را نمیشه صحیح و سالم منتقل کرد!
دو نفر دیگر هم پایین رفتند و بالاخره پس از چند دقیقه، دیدم که صدای مبارزه و درگیری شدید آنها با حفصه قطع شد و حفصه را روی شانه یکی از آن مردها دیدم که به حالت بیهوش افتاده بود و بقیه آن پنج شش نفر هم زخمی و کوفته بودند، بالا آمدند و فوراً از آنجا خارج شدند و حفصه را هم با خودشان بردند.
Ali_hz
ماجرا از یک پیام کوتاه شروع شد. یکی از بچههای نفوذی ما در موساد خبر داده بود که اسناد مهمی در راه است و بعد با تأخیری چند روزه اسنادی را به بچههای برون مرزی رساندند که خبر از عملیاتی بزرگ در منطقه میداد. اندکی سخت بود که در آن فرجه زمانی اندک بتوانیم اطلاعات دقیقتری از آنها بخواهیم به همین خاطر خود بچههای برون مرزی زحمت رمزگشایی و رهگیری اسناد را کشیدند.
Abolfazl Ahmadinia
کارش واقعاً معرکه بود. شهید حسان اللقیس در طول مدت ارتباطش با تامار، حداقل لپ تاپ ۱۸ نفر از جاسوسان و مأموران زبده موساد و ادارههای مختلف موساد مخصوصاً مأموران زبده اداره متساوا، همان ادارهای که این چهار دختر در آنجا آموزش دیده و استخدام شده بودند، را هک کرد
Akbar Aghaii
حجم
۱۶۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۷ صفحه
حجم
۱۶۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۷ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
۲۵,۰۰۰۵۰%
تومان