بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دل پلاس | طاقچه
تصویر جلد کتاب دل پلاس

بریده‌هایی از کتاب دل پلاس

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۱۵ رأی
۴٫۵
(۱۵)
«عبادت به‌جز خدمت خلق نیست.»
fatima
خانم‌هایی بودند که توی بیمارستان با خودشان رژ و ملحقاتش را آورده بودند تا اگر مرخص شدند، مجهز باشند و از زیبایی کم نیاورند. دو روز بعدش همان ملحقات را با سایر وسایلشان تحویل خلدبرین می‌دادیم. مرگ خبر نمی‌کند، می‌برد و غم جا می‌گذارد.
Hope🌿
نباید دست به گوشی می‌زدم. گفته بودند محیط آلوده است و به هیچ وجه از جیبتان بیرون نیاورید. عذاب الیم بود که گوشی آدم توی جیبش باشد و نتواند باهاش وربرود. حسی توی مایه‌های وقتی که پشه نشسته باشد روی دماغت و نتوانی بپرانی‌اش.
zahra sadat-87
پیچ رادیو را باز کردم. الهی عظم البلا می‌خواند. دانه‌دانه تصویر مریض‌ها و پرستارها عین فیلم آمد توی نظرم. بغض کردم. باید تا ته خط می‌رفتم.
شمع
خانمی که با دیسک، اصلاً کمر نشستن نداشت. روزی ده‌بیست تا ماسک می‌گرفت و می‌دوخت. می‌گفت: «بلکم اسم من هم توی لیستشون بنویسن.»
fatima
هرچه داریم و نداریم، از همین قشر محروم است. بقیه را نمی‌دانم، ولی ما هیچ محمولهٔ ماسکی را به مناطق مرفه‌نشین شهر تحویل ندادیم. از اول انقلاب مردم سخت‌کوش و تنگ‌دست کُندهٔ زیر ساطور بودند و سینه سپر کردند. الان هم همان‌ها هستند که بار زحمت را می‌کشند.
رویاهای مُرده
مرگ ارزان بود. کرونا حراجش کرد. مفتِ مسلم. زیر نرخ مصوب!
fatima
گوشی‌ام را می‌دیدید. انگار اسم مجموعهٔ سینمایی ذخیره کرده بودم: «خیر سیب ۱»، «جوانمرد آبمیوه‌گیر ۵». کم مانده بود اسم یکی را ذخیره کنم: «ترکیبی ۲». طرف هم دستگاه داده بود، هم میوه.
fatima
خودم را تصور می‌کردم روی تخت غسالخانه بدون یک تکه لباسی که کلی برایش بازار را بالا و پایین کرده بودم. بدون یک تکه از طلاهایی که گاهی بیشتر از خیلی چیزهای دیگر برایم مهم می‌شوند. بدون هیچ‌چیز. دقیقاً هیچ‌چیز. یک گوشه ایستاده بودم و بروبر نگاه می‌کردم.
°♡کتاب باز♡°
اول صبح قبل از رسیدن آمبولانس، یکی از طلبه‌ها آمد پیشم. با چشم خیس و سرخ. با بغض خواب دیشبش را تعریف کرد که امام‌حسین (ع) را غسل داده. خواب عجیبی بود و پر از تناقض. نمی‌دانستم تعبیر خوابش چیست. فرصت فکرکردن نداشتم. ذهنم درگیر کار بود. آمبولانس رسید. تابوت را که بردیم سمت غسالخانه یکی از اطرافیان میت گفت: «هواش رو داشته باشید! چهل سال چای‌ریز روضه‌های امام‌حسین بوده.» زانویم قفل شد. گفتم: «اگه هواش رو نداشت، نگهش نمی‌داشت تا برسه به امروز که بی‌غسل دفن نشه!» اثر نوکری‌اش را به رخ کشید. طلبه‌ها تمام مدت غسلش، زیارت عاشورا خواندند و ذکر گفتند و گریز روضه زدند. موقع کفن‌کردن، طلبهٔ غسالی که دیشب خواب دیده بود، دم گرفت: «اگر کشتند چرا خاکش نکردند.» و پیرمرد را مهمان آخرین روضهٔ زندگی‌اش کرد.
بصیر

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه