بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پس از تو | طاقچه
تصویر جلد کتاب پس از تو

بریده‌هایی از کتاب پس از تو

نویسنده:جوجو مویز
انتشارات:نشر روزگار
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۳۰ رأی
۳٫۹
(۳۰)
گاهی اوقات توهم شادی واقعاً شادی می‌آورد.
Setayesh
«تو به من زندگی کوفتی رو نبخشیدی، مگه نه؟ نه! تو فقط زندگی قبلیم رو ازم گرفتی. هزار تیکه‌اش کردی. با این چیزی که مونده چی کار کنم؟
✿⁠tanin
شاید بهای آزادی (جسمی و روحی) در ازای از دست دادن کسی بود.
✿⁠tanin
«وقتی کسی که دوستش داریم رو از دست می‌دیم، برنامه‌ریزی برای آینده خیلی خیلی سخت می‌شه. بعضی وقت‌ها ایمانمون به روزهای آینده رو از دست می‌دیم.
Hossein shiravand
«تو چطوری می‌تونی همه چیز رو بهتر از چیزی که هست، نشون بدی؟»
Hossein shiravand
چقدر طول می‌کشه غم مردن یه نفر رو فراموش کنی؟ کسی که واقعاً دوستش داری.»
Hossein shiravand
اجازه دادم حباب خوشبختی دورم را پر کند. می‌دانستم عمر حباب‌ها طولانی نیست و باید قبل از ترکیدنش از آن لذت ببرم
✿⁠tanin
با این حال در همچین بعد از ظهرهایی که خیابان پر از زوج‌های عاشق و معشوق می‌شد، مردم می‌خندید و صدای خوش و بش کردن می‌آمد، چیزی درونم صدا می‌داد. چیزی که می‌گفت جای غلطی از دنیا نشسته‌ام. چیزی را گم کرده‌ام.
✿⁠tanin
ولی در نهایت عشق یعنی درد بیشتر.
Hossein shiravand
یاد می‌گیری باهاش زندگی کنی. اون‌ها همیشه با تو هستن. مهم نیست دیگه زنده نباشن و نفس نکشن. غمشون به کُشندگی اون اول نیست. از اون غمی که یکهو توی یه جای نادرست گریه‌ت می‌گیره و فکر می‌کنی همهٔ آدم‌های دورت حقت رو خوردن چون اون‌ها زنده‌ان و عزیز تو مرده، بیرون می‌آی. چیزی می‌شه که همیشه همراهته. مثل یه چاله می‌مونه که از کنارش دور می‌زنی.
Hossein shiravand
کارلی گفت: «اگه دوست پسرم من رو با این لباس ببینه، باهام به هم می‌زنه.» سیگاری روشن کرد و روی سینک روشویی نشست تا دود، آژیر آتش روی سقف را فعال نکند: «فکرش رو بکن. نمی‌گه این لباس چیه تنته؟ همه می‌تونن ببینن؟» «خب حالا مردها مگه باید چه یونیفرمی بپوشن؟» با حالتی عصبی، دامن کوتاهم را از دسترس فندک کارلی دور کردم. نمی‌دانستم آن لباس چقدر قابلیت اشتعال دارد. «بیرون رو ببین. فقط ریچارده. یه پیرهن سبز با لوگوی سبز تنشه. چه بی‌ریختم هست.» «همین؟ کفش‌های براق؟ از این کلاهای نوک تیز هم نداره؟» «نه بابا. مثل این‌که فقط ما زن‌ها باید از این لباس‌های زن‌های بدکاره رو بپوشیم.»
سلما
فرد روی صندلی‌اش صاف نشست: «ولی تقصیر خودش نبود، بود؟ خیلی به اون بشقاب‌ها فکر می‌کنم. آرزو می‌کنم کاش برمی‌گشتم و بدون این‌که حرف بزنم، اون‌ها رو می‌شستم. به جای عربده زدن، بغلش می‌کردم.»
Roshana
شاید بعضی مشکلات برای حل شدن نیاز به زمان بیشتری داشته باشن. فکر کنم از پس اون‌ها هم برمی‌آییم.»
Hossein shiravand

حجم

۳۴۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۸۶ صفحه

حجم

۳۴۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۸۶ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد