بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پایتخت خوک ها | طاقچه
تصویر جلد کتاب پایتخت خوک ها

بریده‌هایی از کتاب پایتخت خوک ها

نویسنده:روبرت مناسه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۴از ۱۷ رأی
۳٫۴
(۱۷)
یک خوک آن‌جا می‌دود! «داوید دِ وریند» حیوان را وقتی دید که برای آخرین‌بار پنجره را باز کرده بود تا به بیرون نگاه کند، قبل از آن‌که برای همیشه آپارتمانش را ترک کند.
کاربر ۲۵۴۴۴۸۷
کلیسا خارج می‌شدند برخورد نکند. توریست‌ها فکر می‌کردند که حیوان وحشت‌زده و بی‌اعصاب، نوعی نماد فرهنگی یا گونه‌ای پدیدهٔ سنتی - محلی باشد. احتمالاً بعدها در کتابچهٔ راهنمای سفر خود به دنبال توضیحی در این‌باره خواهند گشت. آیا در پامپلونای اسپانیا در یکی از روزهای جمعهٔ سال، گاومیش‌ها را در خیابان رها نمی‌کردند؟ شاید این‌جا در بروکسل نیز این کار را با خوک‌ها انجام می‌دادند. ناشناختگی مکان می‌تواند پدیده‌های عجیب را برای آدم قابل‌درک کند و آن زمان زندگی چه مفرح می‌شود. در این لحظه «گودا مصطفی» از کنج خیابان پیچید و تقریباً چیزی نمانده بود که با خوک برخورد کند. تقریباً؟ آیا خوک او را لمس نکرده بود؟ خودش را به پاچهٔ شلوارش نمالیده بود؟
کاربر ۲۸۵۰۸۶۷

حجم

۳۷۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۳۷ صفحه

حجم

۳۷۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۳۷ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد