بریدههایی از کتاب دلایلی برای زنده ماندن
۴٫۰
(۴۴۴)
اما همین افسردگیست که از همهٔ ما افسردگان، متفکر میسازد؛
نهآن
وحشت کردنِ بیدلیل دیوانگیست و وحشت کردن بادلیل نشانهٔ سلامت عقل است
🌿sepidar🌿
تا پیش از بیستوچهارسالگی هرگز شاهد نبودم که افسردگی و اضطراب، آنچنان با هم دست به یکی کنند؛ به من حملهور شوند و شانهام را به خاک بمالند. اما باید میفهمیدم که چنین خواهد شد. همهٔ علائم هشداردهنده از قبل پیش چشمانم رژه میرفتند: آن روزهایی که همچون یک پسربچهٔ نوجوان اندوهزده میشدم؛ دلهرهٔ مدامی که دربارهٔ هر مسئلهٔ ناچیزی در دلم پیچ و تاب میخورد. خصوصاً، حالا که خوب فکر میکنم، از زمان تحصیلم در دانشگاهِ هال، تعداد زیادی علامتهای هشداردهنده دور و برم پرسه میزدند. اما مشکلِ عدم توجه به علامتهای خطر این است که ما، تنها گذشتهای را که تمام شده و رفته را تجربه کردهایم، و نه آیندهای را که هنوز رخ نداده است. از اینرو اگر واقعهای هنوز رخ نداده باشد، دشوار است امکان وقوع آن را باور کنیم.
🌿sepidar🌿
اما افسردگی به نوعی فیزیک کوانتوم افکار و هیجانات است.
HastiMtj
حفظ آرامش و خونسردی امروزه بدل شده است به یک کنش انقلابی؛ شاد ماندن و شاد زیستن با وجود ارتقانیافتهٔ خود دیگر عملکردیست ساختارشکنانه. گویی اگر آدمی با ابعاد درهم و برهم انسانی خود خوش باشد، به ضرر اقتصاد جهانی تمام میشود.
اما ما دنیای دیگری در اختیار نداریم تا به آنجا نقل مکان کنیم و زندگیمان را، آنجا ادامه دهیم. اگر موشکافانه به این جهان بنگریم، درخواهیم یافت هجمهٔ کالاها و تبلیغات، مایه و ماهیت زندگی نیست. جوهر زندگی چیز دیگریست. وقتی کالاها و تبلیغات و این دست خاکروبهها را در زبالهدانی میاندازیم، آنچه برایمان باقی میماند عناصر زندگیست. دستکم میتوان برای وهلهٔ کوتاهی، از زبالهها چشم پوشید.
🌿sepidar🌿
جهان به صورتی شکل و فرم یافته که ما را ملول سازد. و این روند روزبهروز در حال اوجگرفتن است. گویی شادکامی ما چندان به نفع اقتصاد جهانی نیست. اگر ما، از امکاناتمان خرسند بودیم، چرا به دنبال افزودن به آنها میدویم؟ چگونه کرمهای ضدپیری و افتادگی پوست را به ما میفروشند؟ با نگرانی دادن به ما نسبت به افزایش سن. چگونه مردم را وامیدارند تا به یک حزب سیاسی خاص رأی دهند؟ آنها را از افزایش هجوم مهاجران به کشور میترسانند. چگونه مجابمان میکنند خود را بیمه کنیم؟ با دلهره دادن به ما از وقوع هر حادثهای. چگونه ما را به سمت عملهای جراحی پلاستیک سوق میدهند؟
🌿sepidar🌿
کتابها به معنای واقعی کلمه، انگیزههای من بودند برای زنده ماندن.
زهرا
«با اینکه قلبت شکسته خواهد شد؛ تو با دلشکستگی تاب خواهی آورد و ادامه خواهی داد.»
🌿sepidar🌿
یکی از ستمهایی که افسردگی به انسان روامیدارد، احساس گناه دادن به اوست. بیخ گوش شما زمزمه میکند:
«به خودت یه نگاه بنداز آخه! زندگی خوب، نامزد خوب، همسر خوب، بچهٔ مامانی، سگ دوستداشتنی، مبلمان آنچنانی، کلی فالوور، شغل درستوحسابی، بدن سالم، تعطیلاتم که قراره بری رُم، خونهت تمام رهنه و پولشو هم که کامل دادی، بابا ننهت هم که از هم طلاق نگرفتن، با این همه امکانات رنگ و وارنگ، باز چه مرگته؟!»
در حقیقت، اگر امور بیرونی زندگی انسان درست باشد و هر چیز سر جای خودش قرار داشته باشد، امکان وخیمتر شدن افسردگی افزایش مییابد. زیرا شکاف میان آنچه عملاً احساس میکنید و آنچه از شما انتظار می رود احساس کنید عمیقتر خواهد شد.
🌿sepidar🌿
افسردگی یا بیماریهای روانی گریبان همه را میگیرد، از نخستوزیر و کریکتباز و نمایشنامهنویس گرفته، تا کمدین سرشناس هالیوودی. خب اینها را که میدانستیم، دیگر چه؟ اینکه پول و شهرت، شما را از ابتلا به مشکلات روانی مصون نمیسازد. این را هم تا حدودی میدانستیم. اصلاً شاید این اطلاعات مطلب خاصی به ما نمیآموزد، جز آنکه آگاهی از مصرف پروزاک توسط جیم کری یا دوقطبی پرنسس دایانا به ما خاطرنشان میکند که این مشکلات ممکن است برای هرکسی رخ دهد و نیازی نیست هزاران بار این مطلب را به ما گوشزد کنند.
🌿sepidar🌿
این ادامهٔ زندگیست که شجاعت بیشتری میطلبد، نه خودکشی
LiLy !
و دربارهٔ مشکلتان سخنی بر لب نمیآورید؛ که حقیقتاً باعث تأسف است، زیرا سخن گفتن به شما کمک خواهد کرد.
LiLy !
نیکی به دیگران حال انسان را خوب میکند، زیرا به ما یادآور میشود ما تنها فرد مطرح در این دنیا نیستیم. همهٔ ما آدمیان مهم هستیم زیرا زندهایم. همچنین شفقت تصویر جامعتری از وجود انسانی به ما میدهد؛ اینکه ما در تحلیل نهایی همگی یک پدیدهٔ واحدیم.
Raha1300
هیچکس رهاییبخش ما نیست جز خودمان. نه کسی توانش را دارد و نه امکانش را.»
Raha1300
«گویی در یک تسلسل پهناور دویدهام و مدام، در همان نقطهٔ آغازین، به خویشتن برخورد کردهام.»
🌿sepidar🌿
کتابها به معنای واقعی کلمه، انگیزههای من بودند برای زنده ماندن. هر یک از آنها محصول ذهن یک انسان هستند، با یک روحیهٔ منحصربهفرد. هر زمان که یک کتاب ارزشمند را میخواندم، حس میکردم در حال خوانش یک نقشه هستم؛ یک نقشهٔ گنج که مرا هدایت میکند به سمت گنجینهای حقیقی: خودم! اما هر نقشه به تنهایی نقصهایی داشت، کامل نبود. تنها در صورتی میتوانستم مکان دقیق گنجینه را پیدا کنم که تمامی کتابها را میخواندم. پس نتیجه چه میشد؟ مسیرِ یافتنِ بهترینِ من، راهی بود بدون پایان؛ بیکرانه. به نظرم میرسید کتابها، تکتک آنها، بر این واقعیت صحه میگذاشتند. به همین دلیل است که میتوان چکیدهٔ هر کتابی که تابهحال نوشته شده را در افراد مشاهده کرد؛ در آنان که به دنبال معنا و مفهومی هستند، از هر قسم که باشد.
🌿sepidar🌿
کتابها به معنای واقعی کلمه، انگیزههای من بودند برای زنده ماندن. هر یک از آنها محصول ذهن یک انسان هستند، با یک روحیهٔ منحصربهفرد. هر زمان که یک کتاب ارزشمند را میخواندم، حس میکردم در حال خوانش یک نقشه هستم؛ یک نقشهٔ گنج که مرا هدایت میکند به سمت گنجینهای حقیقی: خودم! اما هر نقشه به تنهایی نقصهایی داشت، کامل نبود. تنها در صورتی میتوانستم مکان دقیق گنجینه را پیدا کنم که تمامی کتابها را میخواندم. پس نتیجه چه میشد؟ مسیرِ یافتنِ بهترینِ من، راهی بود بدون پایان؛ بیکرانه. به نظرم میرسید کتابها، تکتک آنها، بر این واقعیت صحه میگذاشتند. به همین دلیل است که میتوان چکیدهٔ هر کتابی که تابهحال نوشته شده را در افراد مشاهده کرد؛ در آنان که به دنبال
🌿sepidar🌿
اگر راهی برای خروج از ذهن خویش وجود داشته باشد؛ و آن راه مرگ نباشد، آنگاه راه خروجی از جادهٔ واژگان میگذرد. اما واژگان بهجای آنکه کمک کنند تا ذهن را ترک کنیم، بستر ترک یک ذهنیت را فراهم میسازند و از آن پس، یاریمان میدهند تا خشت به خشت، ذهنی نو برای خود بسازیم. ذهنی که شاید شباهت به نسخهٔ پیشین هم داشته باشد؛ اما قطعاً از آن والاتر است. در همان حوالی ذهنِ پیشین، اما با بنیانی مستحکمتر و نیز چشماندازی زیباتر.
شکسپیر میگوید: «هدفِ هنر، شمایل بخشیدن به زندگیست.» و صد البته که زندگی من، و آن درهمریختگی ذهنیام نیاز داشت شکل و فرم بگیرد.
🌿sepidar🌿
از خواندن کتاب دو نوع تلقی وجود دارد: یا کتاب میخوانید که از خود فرار کنید یا کتاب میخوانید که خود را پیدا کنید. راستش من در این دو برداشت تفاوتی نمیبینم. ما از طریق مکانیزم فرار از خود است که خویشتن را پیدا میکنیم. مهم نیست در کدامین نقطه قرار داریم، مهم این است که قصد داریم به کجا روانه شویم. پرسشِ سیلویا پلات نیز براساس همین مضمون است: «برای خروج از ذهن خویشتم، آیا راهی هست؟»
🌿sepidar🌿
میخواندم و میخواندم و میخواندم. با چنان شوری کتاب میخواندم که قبلاً در خود هرگز مشاهده نکرده بودم. آخر من همیشه خودم را شخصی میپنداشتم که عاشق کتاب است. اما میان عشق به کتاب و نیاز به آن فاصله زمین تا آسمان است. من در آن برهه به کتاب احتیاج داشتم و کتاب در زندگی من، به منزلهٔ یک شیء تجملی نبود. آنها برای من یک مادهٔ مخدر درجه یک به شمار میرفتند. بهشدت مقروض شدم تا بتوانم کتاب تهیه کنم و بخوانم.
🌿sepidar🌿
حجم
۲۱۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۷ صفحه
حجم
۲۱۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۷ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰۵۰%
تومان