بریدههایی از کتاب تمام این مدت
نویسنده:ریچل لیپینکات، میکی داتری
مترجم:نازنین فیروزی
انتشارات:انتشارات میلکان
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۲از ۵۰۹ رأی
۴٫۲
(۵۰۹)
فکر میکنم هرکی که میتونه بهت کمک کنه تا راهت رو به جلو پیدا کنی، آدم خوبی برای نگهداشتن توی زندگیت
faezeh
با صدای آرام میگوید: «امیدوارم چرتوپرت نباشه. امیدوارم چیز بهتری پیش رو باشه که بشه باورش داشت.»
キラキラ
سرش را بالا میآورد و به من نگاه میکند و بالأخره میتوانم ببینم قدرت چشمهایش از چیست؛ این درد از دست دادن است که در عمق عسلی چشمهایش مدفون شده است. دردی آشنا دور عنبیههایش حلقه زده است. این درد را میشناسم. حس میکنم، در آینه نگاه میکنم.
キラキラ
سام آهی میکشد و به نظر آخرین ذرهٔ عصبانیتش از بین میرود. بطری را کج میکند و بیشتر در لیوانش میریزد و میگوید: «خوشحالم که تو رو هم از دست ندادیم، حتی اگه گند باشی.»
キラキラ
آن را از او میگیرم و به دستخطش نگاه میکنم. انتظار دارم که اسم قلمبهسلمبهٔ داروها را ببینم، اما در عوض نوشته است: آروم باش. اینها واقعی نیست.
عالیست.
میگوید: «کایل!» دوباره سرم را بالا میآورم و با نگاه خیره و جدیاش روبهرو میشوم؛ «چیزهایی که میبینی واقعی نیستن، خب؟ هروقت آماده باشی کمکم ناپدید میشن. قول میدم، اما فعلاً، وقتی پیش میان، از اون نسخه استفاده کن. بخونش، حفظش کن و باورش کن.»
キラキラ
حرفش را باور ندارم، اما حداقل جوری نگاهم نمیکند که انگار دیوانه یا سزاوار ترحمم، این خودش یک تسکین است. به نظرم همین گفتن به او کمکم میکند که دوباره کنترل تنفسم را به دست بگیرم.
キラキラ
زمانی به من میگفتند افسانهها را باور نداشته باشم. به من میگفتند که فقط رؤیاپردازها سرشان را در ابرها میکنند و چشمهایشان را به ستارهها میدوزند. به من میگفتند که عشق واقعی فقط در کتاب و فیلم است، که زندگی به من میآموزد که هیچیک از این چیزها در دنیای واقعی وجود ندارد.
کاملاً اشتباه میکردند.
باور من به افسانهها و عشق واقعی من را سرپا نگه میدارد؛ من را در دنیایی زنده نگه میدارد که همیشه پذیرای رؤیاپردازها نیست و درحالیکه پاهایم همیشه روی زمین است، نگاهم همیشه به آسمان بالا و دنیای فرای آن است.
a raven from night
این خیالها، این تصورها به اندازهٔ چمنهای سبز، آسمان آبی و هوایی که تنفس میکنیم برای من واقعی هستند.
sagheb|Terme|🌸
همهچیز مثل قبل است. این من هستم که فرق کردهام.
یاسِنرگس(Yasna)
باید بذاری آدمها خودشون باشن، میفهمی؟ همونطور که تو باید خودت باشی.
maryan
طوری اسمم را گفت که انگار قبلاً هزار بار آن را گفته است، انگار من را میشناسد. انگار... همین الانش هم من را دوست دارد، چون اگر واقعاً نمیخواهد دوستم داشته باشد پس چطور میتواند بگوید دوستم نخواهد داشت؟
b.shakiba
من دفترچهٔ خاطرات صورتیاش را یواشکی از کولهپشتیاش برداشتم و روی سه صفحهٔ سفید اول آن نوشتم «من ♥ تو».
Rachel
همیشه به پیش، عقب هرگز
حامد گره گشا
همهچیز مثل قبل است. این من هستم که فرق کردهام.
ماهی یک برکهی کاشی
در حال حاضر فقط یک نفر هست که میخواهم ببینمش.
ماهی یک برکهی کاشی
«پس واقعاً فکر میکنین من دیوونهم.»
خم میشود و مستقیم به چشمهایم نگاه میکند. میگوید: «فکر میکنم غمگینی. تو چیزهای زیادی رو پشت سر گذاشتی.»
Ram
برکههای تاریک چشمهایش، عمیق و بیدفاع است.
laberinto
«امیدوارم چرتوپرت نباشه. امیدوارم چیز بهتری پیش رو باشه که بشه باورش داشت.»
laberinto
«دوستت دارم کایل لافرتی! همیشه دوستت دارم. قصهٔ ما تا ابد ادامه داره.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
بینمان فقط یک نفس فاصله است. او این فاصله را از میان برمیدارد؟ این به او بستگی دارد.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
حجم
۲۴۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۲۴۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان