بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عمارت مرموز؛ جلد اول | طاقچه
کتاب عمارت مرموز؛ جلد اول اثر گرگوری فونارو

بریده‌هایی از کتاب عمارت مرموز؛ جلد اول

امتیاز:
۴.۱از ۲۷ رأی
۴٫۱
(۲۷)
دلتنگی باز هم، مثل این لحظه، فوق‌العاده آزارش می‌داد؛ دقیقاً مانند باران سیل‌آسایی که با آمدن آن ماشین سیاه شدت گرفته بود، دلتنگی خیلی شدید و ناگهانی بهش هجوم می‌آورد.
..
این بغل قطعاً خیلی بیشتر از صدوبیست هزار دلار می‌ارزید.
پری ناز
می‌دانست دنیا وقت خوشحالی یا غم یک‌جور نیست
..
به مادر نازنینم، برای لالایی‌ها و قصه‌هایی که یادم ماند و نماند، برای تمامِ تنهایی‌هایش، زمین خوردن‌هایش، و فرصت کوتاه دوباره دیدنش. به پدرم، برای خاطرهٔ شیرین کودکی‌هایم، برای کیهان بچه‌ها و سروش کودکانی که هر هفته و هر ماه برایم می‌خرید. و برای ذوق و نشاط پاک و بی‌غل‌وغش آن روزها.
Yasaman Mozhdehbakhsh
همیشه دلتنگی این‌طور سراغش می‌آمد... خیلی پرقدرت و درست وقتی که اصلاً انتظارش را نداشت...
..
«خوکه هشتش گروی نُهشه. دوزاری‌تون افتاد چی گفتم؟ مثل همون مَثَل معروف که می‌گه فلانی هشتش گروی نُهشه دیگه.»
..
چیزی از فرط هیجان راه گلوی لوسی را بست. حداقل می‌توانست چند هفته وانمود کند پول‌دار است
..
آقای تینکر یکی از آن گوشی‌های تاشوی قدیمی داشت. وانتی هم که سوارش بودند خیلی قبل‌تر از اختراع سیستم‌های جهت‌یابی ساخته شده بود.
..
«کیمیاگری فقط فرمول و جادو نیست. یه جور تغییره، یه جور تلاش برای بهتر کردن چیزها. موقعی که شما تینکرها رسیدین اینجا، شروع کردین به بهتر کردن همه‌چیز. پس فکر کنم بشه گفت شما تمام مدت کیمیاگر بودین.»
H
در واقع، حالا که آنجا زیر نور خورشید نشسته بود، همه‌چیزِ دیشب دودی و خاکستری به نظر می‌رسید. نزدیک ولی درعین‌حال دور... درست مثل جنگل سایه بیرون پنجره
H

حجم

۹۰۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۶ صفحه

حجم

۹۰۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۶ صفحه

قیمت:
۵۴,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد