بریده‌هایی از کتاب کابوس زدگان

ابیگیل گفت: «احیاناً شامل این نمی‌شه که این هیولای نی‌قلیون رو شوت کنیم کنار؟ چون اگه این باشه، من بی‌بروبرگرد پایه‌ام.»

«گاهی دیدن چیزی که درست روبه‌روته، از همه‌چی سخت‌تره

گاهی دیدن چیزی که درست روبه‌روته، از همه‌چی سخت‌تره.

چیزهای ترسناک هیچ‌وقت موقعی که آدم انتظار دارد، پیدایشان نمی‌شود؛ چیزهای ترسناک همیشه از ناکجا ظاهر می‌شوند تا آدم را غافلگیر کنند.

چیزهای نامرئی زیادِ دیگری در دنیا هستند که همیشه او را زیر نظر دارند، در حالی که خودش قبلاً هیچ‌وقت متوجهشان نشده است

جالب است چیزهایی که زمانی نامرئی بوده‌اند، یک‌دفعه مرئی می‌شوند.

بعدتر، وقتی گذر زمان و دردسرها و خودِ زندگی مقاومتمان را کم کرد و ارواح بازگشتند تا تسخیرمان کنند، باید راهی پیدا کنیم تا به خودمان کلک بزنیم و بالاخره شکستشان دهیم. ممکن بود، حالا می‌دانست.

تیموتی بی‌حرکت جواب داد: «همه‌چی دقیقاً همون شکلیه که قبلاً بوده.» از اینکه داشت به استوارت دروغ می‌گفت حس عجیبی داشت؛ اما استوارت شبیه آدم‌هایی شده بود که لازم دارند دروغ بشنوند. «من اینجام. همه‌چی خوبه. دیگه همه‌چی روبه‌راه می‌شه.» استوارت لبخندی واقعی زد. تیموتی گفت: «ببین، یه خواهشی دارم.» استوارت با احتیاط ازش فاصله گرفت. «بهم بگو چه چیزهایی می‌دیدی.» «منظورت چیه؟» «بهم از... هیولات بگو.»

«تو اینجایی. دیگه همه‌چی قراره مثل قبل بشه. درسته؟»

مردم گناه والدینشون رو به ارث نمی‌برن.

«من هنوز نمی‌فهمم. ما هیچی بیشتر از قبل نمی‌دونیم.»

«پس چرا هنوز اونجا ایستاده؟ چرا هنوز زل زده بهم؟»

«همهٔ ما این هفته چیزهای ترسناک می‌دیدیم، استوارت. فقط تو نیستی.»

تیموتی یک‌دفعه به این فکر افتاد که شاید چیزهای نامرئی زیادِ دیگری در دنیا هستند که همیشه او را زیر نظر دارند، در حالی که خودش قبلاً هیچ‌وقت متوجهشان نشده است. از این فکر لرزید.

جالب است چیزهایی که زمانی نامرئی بوده‌اند، یک‌دفعه مرئی می‌شوند.

«چرا، لازمه. تو نمی‌فهمی. اگه معذرت نخوام، برمی‌گرده. من هیچ نمی‌خوام به این فکر کنم که دفعهٔ بعدی چی با خودش می‌آره.»

وقتی دستگیره تا ته چرخید، تیموتی آه عمیقی کشید و در را باز کرد. با چیزی که دید کم مانده بود شلوارش را خیس کند.

اما حالا می‌دانست بعضی رازها بعد از مدتی خودشان حقیقت را جار می‌زنند.

وقتی هم که از همه‌چی خبر داشته باشی، می‌تونی علیه آدم‌ها ازش استفاده کنی.

«مردم گناه والدینشون رو به ارث نمی‌برن.»