بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پسر عزیزم، ما اعتصاب کردیم | طاقچه
تصویر جلد کتاب پسر عزیزم، ما اعتصاب کردیم

بریده‌هایی از کتاب پسر عزیزم، ما اعتصاب کردیم

انتشارات:نشر کتاب چ
امتیاز:
۴.۲از ۵ رأی
۴٫۲
(۵)
می‌خوام هر روز خودم لباسی رو که می‌خوام بپوشم، انتخاب کنم.
بنت الزهرا
فلیپه تا چشمانش را باز کرد، همین‌جوری زل زد به سقف. از چند هفتهٔ پیش یک لکهٔ نم روی سقف افتاده بود. این از آن چیزهایی است که فقط اگر در آخرین طبقهٔ ساختمان زندگی کنی، می‌بینی. جالب این بود که این لکهٔ نمْ شکل یک سرخ‌پوست بود، با پَر و این‌جور چیزها. یک تاج سرخ‌پوستیِ بزرگ هم داشت. نیم‌رُخش بدون شک متعلق به رئیس بزرگ بود، با آن دماغ گنده، محکم و سیب‌زمینی‌شکل و لب‌های بزرگ و چشمان نافذش. فلیپه اسمش را گذاشت عقاب سیاه. "عقاب" به خاطر پرهایی که داشت و "سیاه" چون لکه تیره بود و در سایه‌روشن اتاق تیره‌تر هم می‌شد.
aroki
وقتی آنخل ماجرا را از زبان فلیپه شنید، چشمانش از تعجب گرد شد. گفت: "اعتصاب؟" "این‌طور می‌گن." "ولی، مگه اعتصاب مال وقتی نیست که طبقهٔ پایین جامعه چیزی رو از طبقهٔ بالای جامعه می‌خواد؟ در واقع... فرمان‌برداران از فرماندهان؟" "چرا." "مگه می‌شه اون‌هایی که خودشون فرماندهن، اعتصاب کنن؟" فلیپه فکرش را بر زبان آورد و گفت: "دنیای وارونه."
بستنی فروش کتابا:)

حجم

۲۲۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۲۲۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۲۷,۰۰۰
۱۳,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد