بریدههایی از کتاب یک پیاده روی طولانی تا آب
۴٫۸
(۲۷)
«اگر زمانی زندگی چهرهٔ سخت و زشتش را نشانتان داد، صبور باشید. با پشتکار و پیگیری و نه با جا زدن، از پس آن برمیآیید. فرار از مشکلات، بسیار کمتر از اُمید و مقاومت، خوشحالی در پی خواهد داشت.»
سَلوا دوت
روچِستِر، نیویورک؛ ۲۰۱۰
:)
پشهها نگذاشتند که هیچکدام از افراد گروه تا صبح بخوابند.
صبح روز بعد، تمام بدن سَلوا پُر از جای نیش پشهها بود. بدترینشان جایی بود وسط کمرش که دستش به آن نمیرسید، اما بقیه را آنقدر خاراند که به خون افتادند.
Dexter
زن سر تکان داد. او پیر بود؛ خیلی پیرتر از مادر سَلوا. ساکت ماند تا او چیزی بگوید؛ و بالاخره به حرف آمد: «حتماً گرسنهتِه». بلند شد و داخل خانه رفت. چند دقیقه بعد، با دو مُشت بادامزمینی برگشت و دوباره سر جایش نشست.
«ممنون خالهجان!»
چُمباتمه زد کنار زن و بادامها را یکییکی پوست کَند و خورد. هرکدام را تا جایی که میشد، جوید؛ سعی میکرد هرچقدر که میتواند، آنها را توی دهانش نگه دارد. زن ساکت نشست تا او خوردن را تمام کرد.
Dexter
فرار از مشکلات، بسیار کمتر از اُمید و مقاومت، خوشحالی در پی خواهد داشت.
starlight
سَلوا تا آن موقع چیزی شبیه صحرا ندیده بود. دوروبَرِ روستایشان، لون آریک، به مقدار کافی علف و بوته رشد میکرد تا گلهها بتوانند آنجا چِرا کنند. حتی درخت هم آنجا بود، اما توی صحرا، بهجز بوتههای کوچک اقاقیا که در زمستانهای طولانی هم بدون آب دوام میآوردند، هیچ گیاه دیگری شانس زنده ماندن نداشت.
sadeghian_mo
او باید با وجود باران و جریان سیلآسای رودخانه، تیراندازی، تمساحها، دستها و پاهای قطعشدهٔ توی آب، صدای جیغ و فریاد آدمها و رنگ و طعم و بوی خون، خودش را به هر شکلی که شده، به آنطرف رودخانه میرساند.
RoyaM
وقتی نگاه کرد، یکی از مردها را دید که تفنگ را بهطرف عمو نشانه گرفته!
صدای شلیک سه گلوله آمد...
RoyaM
پنجهٔ برهنهٔ سَلوا به سنگی کوبیده شد و ناخن انگشت شستش درسته کَنده شد! دردش غیرقابل تحمل بود. سعی کرد با گاز گرفتنِ لبهایش از شدت درد کم کند، اما اندازهٔ نحسیِ آن روزِ بیپایان، از حد تحملش فراتر رفته بود.
RoyaM
عمو غذا را با سَلوا تقسیم کرد؛ تکّهای ساقهٔ نیشکر برای مکیدن، یک ماهیِ کبابشده روی آتش و سیبزمینیهایی که توی خاکستر پخته شده بودند.
اول از همه، شیرینیِ نیشکر بود که کمی شدت گرسنگی سَلوا را کم کرد. بعد از آن، توانست بقیهٔ غذا را بهآرامی بخورد و هر لقمه را مدتی طولانی، توی دهانش مزّهمزّه کند؛ نمیخواست بلایی که موقع خوردن گوشت بُز سرش آمده بود، دوباره تکرار شود.
Dexter
حمل آنهمه ساقهٔ نِی که لیز بودند و مُدام از دستش سُر میخوردند، بهتر از بیکاری بود. هربار که ساقههای نی را به دست قایقسازان میرسانْد، چندلحظه میایستاد و مهارت آنها را تحسین میکرد. ساقههای بلند نی، در دستههایی منظم در کنار هم چیده و با ظرافت بههم بافته میشدند.
Dexter
حجم
۹۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۹۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
قیمت:
۳۴,۰۰۰
تومان