بریدههایی از کتاب موریگان کرو؛ در سرزمین نورمور
نویسنده:جسیکا تاونزند
مترجم:مروا باقریان کوشکقاضی
انتشارات:انتشارات پرتقال
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۷از ۳۰ رأی
۴٫۷
(۳۰)
یک بار دیگر خواب شکست جانانهاش را دیده بود.
ن. عادل
تو تنها هتلداری هستی که هیچوقت برای نبوغم محدودیت مالی تعیین نمیکنی."
"از قضا من محدودیت مالی تعیین میکنم. ولی تو هیچوقت بهش اهمیت نمیدی.
ن. عادل
داریم استقامت و بلندهمتی رو آزمایش میکنیم، نه مهربونی کوفتی رو!
مریم
از اشتباه کردن مصون نیست، ریری. اون هم بالاخره آدمه.
ن. عادل
پرسید: "خب پس چرا من رو مجبور کردی تو آزمونها شرکت کنم؟ چرا بلند نکردی بری به پیشکسوتها بگی؟"
"تو فکر کردی واندراسمیت بودن مهمترین ویژگی توئه؟"
"نیست؟"
"به هیچ وجه. موگ، اگر این مهمترین چیز بود، به نظرت همون اول آزمون نمایش رو برگزار نمیکردیم؟ خوب بهش فکر کن. آزمون کتاب رو داشتیم تا ببینیم که کی صادق و تیزهوشه. بعد آزمون تعقیب تا ببینیم کی ثابتقدم و رهبره. آزمون ترس تا ببینیم کی چارهجو و شجاعه. به نظرت ممکن نیست که کلی از استعدادهای درخشان رو توی همون سه آزمون اول از دست داده باشیم؟ البته که ممکنه! از کجا معلوم، شاید با استعدادترین آدمها قبل از رسیدن به آزمون نمایش حذف شده باشن.
نکته اینجاست که اگر به نظر کانون صادق و مصمم و شجاع نباشی، دیگه هیچ اهمیتی نداره که چهقدر استعداد داری.
Night
مسیر، سخت و طولانی خواهد بود. اما شاید ـ فقط شایدـ چیز فوقالعادهای انتهای راه در انتظارتان باشد. موفق باشید!
مریم
خانم ملوف عزیز
متأسفم که شما بلد نیستید درستوحسابی روی یخ اسکیت کنید.
معذرت میخواهم که با یک میلیون سال سن و آن استخوانهای زپرتی که با یک باد خرد و خاکشیر میشوند خیال کردید اسکیت رفتن فکر خوبی است.
خیلی ببخشید که استخوان لگنتان را شکستم. قصد چنین کاری را نداشتم. امیدوارم به سرعت بهبود پیدا کنید. خواهش میکنم عذرخواهی مرا بپذیرید و زودِ زود خوب شوید.
دوستدار شما،
خانم موریگان کرو
موریگان کف زمین اتاق نشیمنِ دوم ولو شده بود و جملههای آخر را روی کاغذ تازهای پاکنویس میکرد. کاغذ را تا کرد و گذاشت توی پاکت نامه، اما سر پاکت را نچسباند. هم به این خاطر که
کاربر ۲۹۰۴۶۳۵
"مرگ حوصلهسربره. زندگی خیلی جذابتره. همهش توی زندگی اتفاقهای جورواجور میافته. اتفاقهای غیرمنتظره. اتفاقهایی که نمیشه منتظرشون بود چون که خیلی... غیرمنتظرهن."
haniyeh
موریگان هرگز هاثورن را آنطور ندیده بود. کاملاً مطمئن و مسلط، انگار داشت کاری را انجام میداد که برایش متولد شده بود.
f.r
البته اگر تصمیم بگیره دست از تعهد مادامالعمرش به کلهخر بودن برداره."
شقایق
نگاه هشدارآلودی به موریگان انداخت. "خانم کرو هم از ساکنین شهر بارکلی در منطقهٔ هفتم هستن."
موریگان در دلش گفت خانم کرو هیچوقت اسم شهر بارکلی در منطقهٔ هفتم رو نشنیده.
=o
Hello. Thanks for reading this book.
I don’t know how to write a book, so I wrote it just the way I wanted to: selfishly and extravagantly. Selfishly as if I was the only person who would ever read it, and extravagantly as if it was the only story I’d ever tell. I gathered my favourite things, all my pet fascinations (hotels, Christmas, public transport, death, talking cats, sprawling cities, gingers and jelly) and brewed them together like… weird tea.
The result was Nevermoor, a city that felt like it belonged entirely to me. Except now it belongs to you too, if you want it.
I hope you enjoy this book. I hope it makes you laugh, and I hope you find it a bit scary. But my dearest, most secret, most outrageous wish is that somebody reading these pages finds in them what Morrigan herself is searching for: a place to belong. A family. And friendships to last a lifetime.
پیگیری
حجم
۳۴۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۰۰ صفحه
حجم
۳۴۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۰۰ صفحه
قیمت:
۱۲۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد