بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آیا می توان با فقر پاریس را دوست داشت | طاقچه
تصویر جلد کتاب آیا می توان با فقر پاریس را دوست داشت

بریده‌هایی از کتاب آیا می توان با فقر پاریس را دوست داشت

انتشارات:کتاب نشر نیکا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۷ رأی
۳٫۶
(۷)
می‌خواستم تو آشپز بشوی که به دیگران لذت خوردن بدهی، نه فلسفه که این مردم معصوم را گیج و تنها می‌کند. بگذار آشپزان غذا بپزند و فیلسوفان مردم را گیج و گمراه و ناامید و ناتوان کنند.
سایه
لباس ساده اما گرم پوشیده بودم. مغازه‌ها و کافه‌های پاریس تک‌تک باز می‌شدند و این نشانه‌ای بود که پاریس بیدار شده است. زن‌ها و مردها به دور دکه‌های روزنامه‌فروشی، خبرها را می‌خواندند و با عجله سوار مترو می‌شدند که به سرکار خود بروند. بچه‌های مدرسه کم‌کم در پیاده‌روها روییده می‌شدند و جوانه می‌زدند.
ناصری

حجم

۱۵۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

حجم

۱۵۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

قیمت:
۵۶,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد