بریدههایی از کتاب شواهد
۳٫۹
(۱۰)
در پس سطوح فریبنده و به ظاهر آرام، لرزش و ارتعاش است، مثل ارتعاش در کنار کابل برق فشارقوی. کشیده و لاغر شدهایم، همهٔ ما؛ مرتعشیم؛ میلرزیم، همیشه هوشیار و گوشبهزنگ. میگویند حکومتِ وحشت است، اما وحشت به معنای واقعی حکومت نمیکند. در عوض، فلج میکند. این سکوت و آرامش غیرطبیعی هم به همین دلیل برقرار شده.
HeLeN
بوی ترسِ الیزابت را حس میکردم. نمیدانستم آیا او هم بوی وحشت مرا حس میکند یا نه. ترس انگار بوی اسیدی دارد. فرساینده است.
HeLeN
جویدن و بلعیدن چرخهٔ افکار انتزاعی را در ذهن متوقف میکند. در عین حال، کمک میکند که زمان هم سبکتر و سریعتر بگذرد.
HeLeN
دیده بودم که چطور دماغشان را میگیرند، و بعضی از آنها زمانی شلوارشان را خیس میکردند. با وجود چنین تصاویری در یاد و خاطره، نمیشود نسبت به کسی حس رمانتیک داشت.
HeLeN
آن زمان فکر میکردم میدانم مشکل آدمها چیست، به خصوص آدمبزرگها. فکر میکردم میتوانم آدمها را به راه راست هدایت کنم.
HeLeN
تمام وجودم از خشم نسبت به آنها پر شد. اما زنده نگه داشتن شعلهٔ این خشم دشوار بود، چون در آن زمان آنها دیگر مرده بودند. ممکن است آدم از مردهها عصبانی شود، اما دیگر هرگز نمیشود در بارهٔ کاری که کردهاند با آنها صحبت کرد؛ یا فقط میتوان از یک بُعدِ قضیه باخبر شد.
HeLeN
از فرط قدرت باد کردهام، اما در عین حال، همین قدرت باعث آشفتگی و بیقوامی و تغییر شکل مداومم شده. همهجا هستم و هیچجا نیستم. حتی در ذهن فرماندهان نیز بختکی هستم مایهٔ آشفتگی خاطر. چطور به خودم بازگردم؟ چطور همان قدوقوارهٔ طبیعی خودم را بازیابم، همان قوارهٔ زنی معمولی؟
اما شاید دیگر دیر شده باشد.
HeLeN
عمه وایدلا گفت داشتن دوست صمیمی منجر به راه افتادن پچپچ و نقشهکشی و رازداری میشود، و نقشهکشی و رازورمز هم باعث نافرمانی خداوند میشود، و این نافرمانی به نوبهٔ خود به شورش مبدل میشود، و دختران شورشی تبدیل به زنان شورشی میشوند، و زن شورشی حتی از مرد شورشی هم بدتر است، چون مردان شورشی فوقش خائن میشوند، اما زنان شورشی زناکار میشوند.
HeLeN
مسائل ممنوعه همیشه دستمایهٔ تخیلاتند، یعنی تخیلِ بیش از حد؛ به همین دلیل بود که حوا سیب دانش را خورد. پس بهتر بود که اصلاً بعضی چیزها را ندانیم. وگرنه گلبرگهایمان کنده و پرپر میشدند.
HeLeN
به قول عمه وایدلا، معلم تعلیمات دینیمان، زنها مغزهایی کوچکتر و عاجز از فکر کردن به مسائل بزرگ داشتند.
به قول عمه استه، معلم حرفهوفنمان، مثل این بود که سعی کنند به گربه قلاببافی یاد بدهند، و ما با شنیدن این حرف میخندیدیم، چون خیلی مضحک بود! گربهها حتی انگشت هم ندارند!
به این ترتیب، مردها در سرشان چیزی شبیه به انگشت داشتند، اما انگشتانی که دخترها از آنها بیبهره بودند.
HeLeN
حجم
۴۳۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۸۷ صفحه
حجم
۴۳۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۸۷ صفحه
قیمت:
۲۹۳,۵۰۰
۲۳۴,۸۰۰۲۰%
تومان