باورم نمیشد تانیا قادر باشد بدون من برود. به گمانم برای او آمریکا مترادف طلاق بود. طلاقی که رسماً به وقوع پیوسته و ارزش خود را از دست داده بود.
درست مثل آبجویی که کف آن خوابیده باشد.
در زمان قدیم زنها میگفتند: «میروم شوهر پولدار خوشگلی پیدا میکنم، آن وقت حسرتش میماند برای تو.» این روزها میگویند: «میروم آمریکا.»
homa
کلمهها پسوپیش شده است. محتویات آن بیرون ریخته. یا اساساً معلوم میشود که محتوایی ندارد. کلمات همینطور بیهدف ریخته روی هم، درست مثل سایهٔ یک بطری خالی.
اما قضیه این نیست! من از این دستدست کردن مدام تو خسته شدهام.
زندگی غیرممکن است. یا باید بنویسی یا زندگی کنی. یا ادبیات یا کاسبی. اما ادبیات کاسبی توست. تو از هر کاسبی که پول درآوردن هدف نهایی آن باشد، حالت به هم میخورد. این کاسبیها را خدا و مرگ پر کرده.
هر چیزی که جلو کاسبیات را بگیرد، میزند و داغون میکند. امید، خاطره و آرزو را از بین میبرد. مادیگرایی بیرحم و خشن و برگشتناپذیر بر آن حاکم است.
homa