بریدههایی از کتاب قصه ها عوض می شوند؛ شنل قرمزی
۴٫۷
(۳۷)
گرگها چه بدلیجات جالبی دارند!
اما همچنان: وایییی!
Maryam
نفس بکش ایبی، نفس.
Maryam
مامانبزرگ میپرسد: «عجیبه که من الان اینجا با شمام؟»
میگویم: «آره. اما خیلی خوبه.»
با دقت به مامانبزرگ نگاه میکنم. برای یک لحظه خودم را در او میبینم. منظورم این است، چشمهای ما شبیه هم هستند، دماغهایمان هم عین هم است. موهای او هم مثل مال من فرفری است.
هیچوقت دقت نکرده بودم چقدر شبیه مامانبزرگم هستم. الان ما یک چیز مشترک دیگر هم داریم. یک چیز خیلی بزرگ.
درِ کمد مامانبزرگم جادویی بوده! به دنیای قصهها میرفته! من هم یک آینهٔ جادویی دارم و با آن به دنیای قصهها میروم!
میگویم: «هنوز خیلی ذوقزدهم. شما هم وقتی بچه بودین به دنیای قصهها میرفتین.»
او میگوید: «آره واقعاً. کاش من هم یه ماریرز داشتم.»
میگویم: «آره. اما طفلی ماریرز توی آینهٔ ما گیر افتاده.»
مامانبزرگ میگوید: «وای آره.»
یـ★ـونا
اگر هنوز کمی از دستش ناراحت باشم. اما نمیدانستم اینقدر شجاع و جسور
کاربر ۲۲۲۹۷۴۴
وقتی من بزرگ شدم، میخواهم وکیل بشوم ـ خب البته میخواهم قاضی بشوم، اما اول باید وکیل شد ـ پس این تمرین خوبی خواهد بود.
Maryam
من عاشق همهٔ حیوونهام. درککردن اونها خیلی راحتتر از آدمهاست
𝐑𝐎𝐒𝐄
صدای قیژ میآید. در بازتر میشود.
یکی داخل میشود!
نفسنفس میزنم.
گرگ نیست.
... مامانبزرگ است؟
Hosna
یعنی این مامانبزرگِ شنلقرمزی است؟
یا گرگی است که تغییر شکل داده؟
مامانبزرگ؟
گرگ؟
مامانبزرگ؟
گرگ؟
Maryam
ساعتم ۵:۴۵ را نشان میدهد. خورشید را میبینم که نزدیک است در افق غروب کند. این یعنی وقت دارد تمام میشود. وقت اُوِن دارد تمام میشود.
ktab khooor🤍
لالی میگوید: «توی هولتون شکار کردن حیوون وحشی جرم نیست. به خاطر همین پلیس کار زیادی نمیتونه بکنه.»
کتابخونِ کوچولو:)
دشمنِ دشمنِ تو، دوست توست.
𝐑𝐎𝐒𝐄
میگویم: «مطمئن نیستم که دلم بخواد یک گرگ رو خوشحال ببینم. اگه یه گرگ خوشحال باشه، احتمالاً ما دیگه نباید خیلی خوشحال باشیم.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
جونا میپرسد: «ایبی، میخوای یه چیز باحال دربارهٔ گرگها بدونی؟»
با امیدواری میپرسم: «البته. میخوای بگی اونها تصمیم گرفتن گیاهخوار بشن؟»
جونا از روی یک سنگ کوچک رد میشود و میگوید: «نه.»
باز هم با امیدواری میپرسم: «شاید هم (میخوای بگی) اونها از بچهها میترسن؟»
جونا میگوید: «باز هم نه. تو داری باعث میشی از بامزگیِ چیزی که میخوام بگم کم بشه.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
وقتی مریض میشی صدات مثل قورباغه میشه
𝐑𝐎𝐒𝐄
جونا میگوید: «وای! گرگه طمعکاره، نه؟ اگه من اونهمه آدم رو برای ناهار بخورم، حتماً بالا میآرم.»
«امم، تو اگه حتی یه آدم رو هم بخوری بالا میآری.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
جونا میپرسد: «گرگها کیک دوست دارن؟»
شانه بالا میاندازم. «کی کیک دوست نداره؟»
𝐑𝐎𝐒𝐄
جونا میگوید: «شرط میبندم که اسمش شایلا باشه.»
اخم میکنم. «شایلا چیه؟»
«اسم شنلقرمزی.»
«چرا؟»
«چون با شین شروع میشه. به نظر میآد اسمش باید با ش شروع بشه، درسته؟»
میگویم: «نمیدونم جونا.»
«یا اصلاً شاید اسمش قرمزه. اصلاً کسی هست که اسمش قرمز باشه؟»
«من که تا حالا نشنیدم.»
جونا میپرسد: «میدونی چی واقعاً گیجکنندهست؟»
آه میکشم. «چی؟»
«اگه اسمش یه رنگ دیگه باشه. مثل زرد یا نارنجی.»
میپرسم: «تو مگه چند نفر رو میشناسی که اسمشون زرد یا نارنجی باشه؟»
سرش را تکان میدهد. «کسی رو نمیشناسم.»
میگویم: «بچههای زیادی نیستن که اسمشون اسم یه رنگ باشه.»
«نه.» جونا مکث میکند. «چرا! چرا! بنفشه.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
جونا میپرسد: «گرگه خوشقلبه یا بدجنس؟»
«تا حالا شنیدی یه گرگ خوشقلب باشه؟»
𝐑𝐎𝐒𝐄
گاهی کمی قانونشکنی بد نیست
𝐑𝐎𝐒𝐄
تق تق تق!
پشتم تیر میکشد.
آخخخخ!
میدانم چه کسی است.
گرگ اینجاست!
کاربر ۲۷۳۴۳۸۸
حجم
۳۲۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۳۲۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
قیمت:
۷۲,۰۰۰
تومان