بریدههایی از کتاب پادشهر
۴٫۴
(۴۰)
یاران همه رفتند، ولی باکی نیست
از دست ندادهایم تنهایی را
-حـنین-
عمری که گذشت، با تو بودیم ای خواب!
آن شب که برادرت بیاید چه کنیم؟
سپهر
بشکن دل خسته را ولی آهسته
-حـنین-
جز رنج، چه بود سهمت از اینهمه عشق؟
مظلومترین عاشق دنیا، مادر!
بیسیمچی
تا کی به هوای فتح دنیا باشم؟
کافیست خدا! چقدر اینجا باشم؟
تنهایی اگر که با تو بودن باشد
میخواهم از این به بعد تنها باشم
S
بیمهری انسان معاصر در توست
تنهایی انسان نخستین در من
z.agh213
ما وقف غمیم، صحبت از یکدم نیست
اِیْ اِچْ|
یاران همه رفتند، ولی باکی نیست
از دست ندادهایم تنهایی را
سپهر
لا حول و لا قوة الا بالله
لا حول و لا قوة الا بالله
لا حول و لا قوة الا بالله
لا حول و لا قوة الا بالله
سیّد جواد
اینجا دل سفرهها پر از نان و زر است
آنجا جگر گرسنهها شعلهور است
ای وای بر این شهر که در غربت آن
همسایه ز همسایهی خود بیخبر است
S
دلبسته به سکّههای قلّک بودیم
دنبال بهانههای کوچک بودیم
رؤیای بزرگترشدن خوب نبود
ای کاش تمام عمر کودک بودیم
raziyeh
از بازی روزگار، حیران شدهایم
در هالهای از دریغ، پنهان شدهایم
با این همه آرزوی دیرین در دل
آسایشگاه سالمندان شدهایم
-حـنین-
بیهوده ترک نخورده لبهای کویر
لبهای حسین بن علی را دیدهست
بیسیمچی
ما وقف غمیم، صحبت از یکدم نیست
این غم زیباست، هرچه خواهد غم نیست
-حـنین-
بیمهری انسان معاصر در توست
تنهایی انسان نخستین در من
اِیْ اِچْ|
یک نیمهی من شعور افلاطون است
یک نیمهی دیگرم دل مجنون است
من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر
این رنگ حنا نیست به پایم، خون است
S
یک عمر تماشای جدایی سخت است
-حـنین-
از مِهر نبردهای نصیبی، ای شب!
داری به گلو بغض عجیبی، ای شب!
وقتی که تو میرسی، همه میخوابند
بدجور میان ما غریبی، ای شب!
سیّد جواد
رفتی و به جایی نرسیدیم ای عمر!
یک لحظهی خوش نیافریدیم ای عمر!
ما بر لب جوی هم نشستیم ولی
هرگز گذر تو را ندیدیم ای عمر!
S
گفتی به چه دلخوشی؟ سؤالت خوب است
گفتی که غریب... احتمالت خوب است
از شهر، دلم گرفته... برخواهم گشت
ای تنهایی!
سلام!
حالت خوب است؟
_MahdiGhafuri_
حجم
۲۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه
حجم
۲۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه
قیمت:
۸,۰۰۰
تومان