بریدههایی از کتاب فصل پنجم عاشقانه هایم
۳٫۸
(۱۷۴)
اینکه از یکی دور باشی تا دلت براش تنگ بشه یه تصور اشتباهه، لااقل در مورد من که صدق نمیکنه...
از داخل آینه نگاهش را به نگاهم دوخت.
ــ کافیه ازت چشم بردارم تا دلم برات تنگ بشه.
mahdi_yar
حیات آب بقا جز غم تو نیست، حسین!
نمیرد آنکه دلش با غم تو زیست، حسین!
صفای عمر ابد یافت هر که در غم تو
به قدر یک مژه بر هم زدن گریست، حسین!
mahdi_yar
تا حالا پیلهٔ کرم ابریشمو از نزدیک دیدی؟ همچین سفت و محکم اون تارها رو به دور خودش تنیده که انگار دیگه میلی به زندگی نداره. اما اگه اون کرم ندونه که قراره یه روزی پروانه شه، به نظرت تو اون پیلهٔ تنگ و تاریک دووم میآره؟
Fateme Soltani
مشکل از آدمها و اینهمه واژه که ساختند نیست، بعضی حرفها که خیال میکنیم گفتنی نیستند اصلاً حرف نیستند. احساسات بیواژهای هستند که با درد خو گرفتند و جایشان فقط در سینهٔ آدمهاست نه روی زبانشان.
دردونه
"ترس از افتادن، خود افتادنه"
خانومِ اِچ
مهم نیست کجای زندگی ایستادی، مهم این است بدانی از دست دادن هم جزئی از به دست آوردن است، فقط کافیست خودت را باور داشته باشی!
Anisa
گاهی بهترین درمان برای کابوسهایی که هیچوقت رهایمان نمیکنند، مواجهه با آنهاست. اینکه برای یکبار هم که شده پسشان نزنیم و با آنها روبهرو شویم
یك رهگذر
بابا این موقعها همیشه حرف قشنگی میزد که هنوز هم آویزهٔ گوشم بود، آن هم اینکه "ترس از افتادن، خود افتادنه" پس من باید اول تلاش میکردم برای قدم برداشتن نترسم.
Fateme Soltani
آدما دلتنگی رو خوب معنی نکردن. اینکه از یکی دور باشی تا دلت براش تنگ بشه یه تصور اشتباهه، لااقل در مورد من که صدق نمیکنه... کافیه ازت چشم بردارم تا دلم برات تنگ بشه."
matin@bb@$
"رمز موفقیت در زندگی، خوب مبارزه کردن نیست درست مدیریت کردنه
خانومِ اِچ
عادلترین شاهد و قاضی فقط خداست و اون برای تو کافیه!
Anisa
برای گریه دلیل میخواستیم اما بیدلیل میخندیدیم. برایمان خواستن و به دست آوردن چیزهای کوچک و حتی بیاهمیت هم معنا داشت. بازیهایمان خستهکننده و حوصله بر نبود. چشم بسته میتوانستیم با کاغذ موشک و قایق و قورباغه و نمکدان آرزوها بسازیم. همان نمکدانی که در خانههایش آینده را با خیالات کودکانهمان پیشبینی میکردیم و از دوستهایمان میخواستیم که از ته دل نیت کنند. یک صبح سرد بهمن ماه بود یا یک عصر بهاری اردیبهشت، فرقی نمیکرد
نسیبه نظری
قصهٔ عادت کردن آدمها به همدیگر چیز غریبی است. به قول مامان مثل سکه دو رو دارد. گاهی این عادت به چیزهای خوبی مثل عشق و دوست داشتن ختم میشود و گاهی به عذاب دادن و عذاب کشیدن.
روژینا
دل آدمی مث گنجیشکه. اگه به این هوا که آسیبی بهش نرسه و باد و بارونی نخوره، بکنیش تو قفس خیلی زودتر از اون که فکرشو بکنی میمیره. آدم دلمرده، نفس کشیدنشم اجباره و لذتی از زندگیش نمیبره.
روژینا
دل آدمی مث گنجیشکه. اگه به این هوا که آسیبی بهش نرسه و باد و بارونی نخوره، بکنیش تو قفس خیلی زودتر از اون که فکرشو بکنی میمیره. آدم دلمرده، نفس کشیدنشم اجباره و لذتی از زندگیش نمیبره. حق اون گنجیشک، این قفس تنگ نیست دختر جان، رهاش کن بذار پرواز کنه، بذار بره جفتشو پیدا کنه. باور کن زندگی اینجوری خیلی قشنگتره.
maede
"امین کجای زندگی مژگان جای داشت که اون برای نشون دادن خوشبختیش اینطور احمقانه به تکاپو افتاده بود؟!"
Berkeh
حتی کارتهای عروسیمان پخش شده بود، قرار بود کمتر از یک ماه دیگر هم عروسی مژگان برگزار شود و مامان با افتخار همهجا میگفت دو تا دخترش را در کمتر از یک ماه بیهیچ کم و کسری راهی خانهٔ بخت کرده و دیگر آرزویی جز سر و سامان گرفتن و البته عاقل شدن عمید ندارد.
Berkeh
ی کارتهای عروسیمان پخش شده بود، قرار بود کمتر از یک ماه دیگر هم عروسی مژگان برگزار شود و مامان با افتخار همهجا میگفت دو تا دخترش را در کمتر از یک ماه بیهیچ کم و کسری راهی خانهٔ بخت کرده و دیگر آرزویی جز سر و سامان گرفتن و البته عاقل شدن عمید ندارد.
Berkeh
ــ میاومدم اما تنها نبودم.
دستش را دور فرمان مشت کرد و محکم فشرد.
ــ
کاربر ۴۱۲۱۶۴۸
حجم
۴۸۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۳۸ صفحه
حجم
۴۸۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۳۸ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰۷۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد