بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب حکایت نامه موضوعی پیامبر (ص) | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب حکایت نامه موضوعی پیامبر (ص) اثر غلامرضا حیدری‌ابهری

بریده‌هایی از کتاب حکایت نامه موضوعی پیامبر (ص)

انتشارات:نشر جمال
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۵ رأی
۵٫۰
(۵)
رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مردی را دید که این گونه دعا می‌کرد: «اَللهُمَّ اِنّی اَسْأَلُک خَیرَ ما تُسْأَلُ فَأَعْطِنی اَفْضَلَ ما تُعْطی؛ خدایا! من بهترین چیزی را که از تو در خواست می‌شود، خواهانم. پس برترین چیزی را که عطا می‌کنی، به من عطا فرما.» پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به وی فرمود: «اِنِ اسْتُجیبَ لَک اُهْریقَ دَمُک فی سَبیلِ اللهِ؛ اگر دعایت اجابت شود، خونت در راه خدا ریخته خواهد شد.»
S
اگر کسی از خدا اطاعت کند، خدا نیز به سخنان او گوش می‌دهد و به خواست او عمل می‌کند. یعنی بندگی خدا، بزرگی را در پی خواهد داشت و اطاعت از حضرت حقّ، بر قدرت و توان آدمی خواهد افزود.
S
آزار و اذیت رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله: مَنْ آذی مُؤْمِناً فَقَدْ آذانی. بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۷۲ هرکه مؤمنی را بیازارد، مرا آزار داده است.
S
ابوطالب ـ عموی پیامبر ـ بیمار شد و از شدّت بیماری در بستر افتاد. رسول خدا که به عیادتش رفت، ابوطالب گفت: «پسر برادرم! از پروردگارت ـ که تو را به پیامبری برانگیخته ـ بخواه که مرا بهبود بخشد.» پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله درخواست ابوطالب را پذیرفت و گفت: «بار خدایا! عمویم را شفا ده.» ابوطالب، در دم برخاست و آثار بیماری، یک‌باره از وی برطرف شد. او با خوشحالی به پیامبر گفت: «پروردگارت تو را فرستاده که از تو اطاعت کند.» پیامبر فرمود: «وَ اَنْتَ یا عَمَّ، اِنْ اَطَعْتَ اللّه‌َ لَیطیعَنَّک؛ عموجان! تو هم اگر از خدا اطاعت کنی، او از تو اطاعت می‌کند.»
S
امید به لطف و کرم خدا، فیض و عنایت پروردگار را در پی خواهد داشت. پس امید، مایه گشایش مشکلات و رفع غم‌ها و ناراحتی‌هاست.
S
مهمان معجزه‌گر پس از هجرت پیامبر به مدینه، مردمْ بیرون از شهر از رسول خدا استقبال کردند. هر کدام از آنان افسار شتر را می‌گرفت تا رسول خدا را به خانه خود ببرد؛ امّا پیامبر فرمود: «این شتر را رها کنید که او مأمور الهی است. جلوی خانه هر که زانو زد، من نزد او خواهم بود.» مردم، زمام شتر را رها کردند. شتر سریع‌تر به حرکت خود ادامه داد تا وارد مدینه شد و جلوی خانه ابوایوب انصاری ـ فقیرترین مرد مدینه ـ زانو زد. مردمی که از توفیق میزبانی رسول خدا محروم شدند، به حال ابوایوب غبطه می‌خوردند. ابوایوب به مادرش گفت: «مادر! در را باز کن که سرور بشر و گرامی‌ترین فرد قبیله ربیعه و مضر، محمّد مصطفی و رسول برگزیده، از راه رسیده است.» مادر ایوب نابینا بود. وقتی در را به روی پیامبر باز کرد، گفت: «چه حسرتی دارد! کاش چشم داشتم و سیمای سرورم و رسول اللّه‌ را می‌دیدم.» پیامبر که حسرت مادر ایوب را دید، به چشمان وی اشاره کرد و چشمان او بینا شد.
S
همانند مجاهدان رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در بازار مدینه، مردی را دید که ارزانتر از قیمت بازار، گندم می‌فروخت. پیامبر فرمود: «آیا در بازار ما کالای خود را به ارزانتر از قیمت روز می‌فروشی؟» وی گفت: «آری.» پیامبر پرسید: «آیا انگیزه تو از این کار، قانع بودن به سود کم و پاداش گرفتن از خداست؟» وی گفت: «آری.» پیامبر فرمود: «اَبْشِرْ! فَاِنَّ الْجالِبَ اِلی سُوقِنا کالْمُجاهِدِ فی سَبیلِ اللّه‌ِ وَالْمُحْتَکرُ فی سُوقِنا کالْمُلْحِدِ فی کتابِ اللّه‌ِ؛ بشارت باد تو را! زیرا کسی که آورنده جنس به بازار مسلمانان باشد، همانند جهادگر در راه خداست؛ و احتکارگر بازار مسلمانان، همانند کافرانی است که در کتاب خدا، نام آنان برده شده است.»
S
می‌گوید: "پروردگارا! چه کسی بهای آن را دارد؟ " خدا می‌فرماید: "تو. " مرد ستم‌دیده[ با شگفتی]می‌پرسد: "چگونه بهای آن را بپردازم؟ " خدا می‌فرماید: "به این که از برادرت درگذری و او را ببخشی. " مرد ستم‌دیده می‌گوید: "او را بخشیدم. " و خداوند متعال می‌فرماید: "پس دست برادرت را بگیر و با هم وارد بهشت شوید. "» رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در پایان این حکایت شیرین فرمود: «فَاتَّقُوا اللّه‌َ وَ اَصْلِحُوا ذاتَ بَینَکمْ؛ پس، از خدا بترسید و میان خود آشتی برقرار سازید.»
S
بوسه بر دست کارگر هنگام بازگشت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از جنگ تبوک، سعد انصاری به استقبال آن حضرت آمد. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با او دست داد و احساس کرد که دست سعد خیلی زِبر است. از او پرسید: «چرا دست‌هایت این گونه رشته رشته شده است؟» وی گفت: «ای رسول خدا! برای تأمین هزینه‌های خانواده، همواره دستم به بیل و طناب است و همیشه مشغول کار هستم.» پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دست سعد را بوسید و سپس فرمود: «هذِهِ یدٌ لا یمُسُّهَا النّارُ اَبَدا؛ این دست، دستی است که هرگز آتش جهنّم به آن نمی‌رسد.»
S
مردی از یمن خدمت پیامبر رسید تا در رکاب پیامبر به جهاد در راه خدا بپردازد. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از وی پرسید: «هَلْ لَک اَحَدٌ بِالْیمنِ؛ آیا در یمن کسی را داری؟» وی گفت: «آری، پدر و مادرم آنجا هستند.» حضرت پرسید: «أَذِنا لَک؟؛ آیا به تو[ برای جهاد]اجازه داده‌اند؟» گفت: «نه.» پیامبر فرمود: «اِرْجِعْ فَاسْتَأْذِنْهُما فَاِنْ اَذِنا لَک فَجاهِدْ وَ اِلاّ فَبُرَّهُما؛ پس برگرد و از آنان اجازه بگیر. اگر به تو اجازه دادند، جهاد کن وگرنه مشغول نیکی به آنان شو.»
S

حجم

۶۱۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴۸ صفحه

حجم

۶۱۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴۸ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
۵۰,۰۰۰
۵۰%
تومان