بریدههایی از کتاب شاید عروس دریایی
۴٫۵
(۱۴۸)
اگر موجودی، زهر داشته باشد، دلیل بر بد بودنش نیست. زهر نوعی حفاظت از خود است.
هرقدر حیوان، ضعیفتر باشد، نیاز بیشتری به حفاظت از خودش دارد. بنابراین هرچه زهر حیوانی بیشتر باشد، ما باید بیشتر آن را ببخشیم؛ چون نیاز بیشتری به آن زهر دارد.
✿النا✿
اما من نمیدانم چطور باید تو را متوجه کنم. چه پیامی بدهم که بفهمی، من میخواهم دوباره به چیزهایی که برای من مهم است، اهمیت بدهی.
نمیدانم چطور باید بگویم، قبلاً وقتی کنارت بودم، خودم را دوست داشتم، اما الآن دیگر مطمئن نیستم.
نمیدانم چطور باید بگویم، لطفاً، لطفاً تو هم مثل بقیه تغییر نکن.
(:Ne´gar:)
اگر آدم ساکتی باشی، نامرئی میشوی!
دخترکتابخون:)📖🤍
از اینها گذشته، من میدانستم چنین دکتری کیست. خانوادهام فکر میکردند مغز من مشکل پیدا کرده؛ البته نه از آن مشکلاتی که یادگرفتن ریاضی یا خواندن را سخت کند. آنها فکر میکردند مشکل من ذهنی است، ازآندست مشکلاتی که «فرنی» بهشان میگوید اختلال ذهنی؛ که از کلمهٔ «خِلَل» میآید و به معنی درز و شکاف است.
مریخی - تنها
«بودن با کسانی که دوستشون داریم، یه موهبت بزرگه. حتی اگه همهچیز عالی پیش نره. حتی اگه باهم بودنمون، اونجوری که میخواستیم، نشه. حتی اگه اون آدم از پیش ما بره.»
(:Ne´gar:)
اگر مردم ساکت بودند، میتوانستند صدای زندگیشان را بهتر بشنوند. اگر مردم ساکت بودند، هر وقت تصمیم میگرفتند حرف بزنند، حرفهایشان اهمیت بیشتری داشت. اگر ساکت بودند، میتوانستند پیامهای همدیگر را درک کنند
Fateme Soltani
چه کسی میداند، شاید آخرین روزِ هر کس، روز مرگش نباشد؛ بلکه آخرینباری باشد که دیگران دربارهٔ او حرفمیزنند. شاید وقتی میمیری، واقعاً ناپدید نمیشوی؛ بلکه تبدیل به سایهای سیاه و بینقشونگار میشوی که فقط طرح کلیاش قابلتشخیص است. بهمرورِزمان که مردم فراموشت میکنند، شبحِ تو تاریکتر میشود، تا آخرینباری که کسی روی این سیاره نامت را به زبان میآورد. آنوقت است که آخرین ویژگی چهرهات، کَکومَکِ روی بینیات، یا حالت قبلی لبهایت، محو میشود.
(:Ne´gar:)
اگر موجودی، زهر داشته باشد، دلیل بر بد بودنش نیست. زهر نوعی حفاظت از خود است.
S.R
سکوت، حرفهای بیشتری برای گفتن دارد؛ همانطور که نبودن یک فرد، میتواند بیشتر از بودنش چشمگیر باشد.
Nia
مادرم گفت گاهی بعضی چیزها بیدلیل رُخ میدهد. جواب مزخرفی است، بدترین جواب ممکن.
paria
آدم هیچوقت تفاوت بین آغاز جدید و پایان همیشگی را درک نمیکند.
m.mah
جِیمی! چیزی که من و تو میفهمیم، این است که اگر موجودی، زهر داشته باشد، دلیل بر بد بودنش نیست. زهر نوعی حفاظت از خود است.
هرقدر حیوان، ضعیفتر باشد، نیاز بیشتری به حفاظت از خودش دارد. بنابراین هرچه زهر حیوانی بیشتر باشد، ما باید بیشتر آن را ببخشیم؛ چون نیاز بیشتری به آن زهر دارد.
و واقعاً کدام حیوان است که از عروسهای دریایی ضعیفتر باشد؟ آنها حتی استخوان ندارند.
فکر میکنم تو این را فهمیدهای. فقط میخواستم بدانی من هم این مسئله را درک میکنم.
کاش همدیگر را میدیدیم و میتوانستیم راجعبه این چیزها باهم صحبت کنیم. دربارهٔ نیش و زهر و آغاز و پایان و همهٔ موجوداتی که دیگران آنها را درک نمیکنند.
فائزه
گاهیوقتها اگر بخواهی بعضی چیزها تغییر کنند، حتی نمیتوانی اتاقی را که در آن هستی، تحمل کنی.
کاربر ۸۵۱۳۱۶۴
ما بیشتر از شکستهایمان یاد میگیریم تا از موفقیتهایمان.
Nao~
اما من نمیدانم چطور باید تو را متوجه کنم. چه پیامی بدهم که بفهمی، من میخواهم دوباره به چیزهایی که برای من مهم است، اهمیت بدهی.
نمیدانم چطور باید بگویم، قبلاً وقتی کنارت بودم، خودم را دوست داشتم، اما الآن دیگر مطمئن نیستم.
نمیدانم چطور باید بگویم، لطفاً، لطفاً تو هم مثل بقیه تغییر نکن.
(:Ne´gar:)
دلیل پیدایش زبان، نیاز ما بود، به اینکه ما رو بفهمن.
Fateme Soltani
چه کسی میداند، شاید آخرین روزِ هر کس، روز مرگش نباشد؛ بلکه آخرینباری باشد که دیگران دربارهٔ او حرفمیزنند. شاید وقتی میمیری، واقعاً ناپدید نمیشوی؛ بلکه تبدیل به سایهای سیاه و بینقشونگار میشوی که فقط طرح کلیاش قابلتشخیص است. بهمرورِزمان که مردم فراموشت میکنند، شبحِ تو تاریکتر میشود، تا آخرینباری که کسی روی این سیاره نامت را به زبان میآورد. آنوقت است که آخرین ویژگی چهرهات، کَکومَکِ روی بینیات، یا حالت قبلی لبهایت، محو میشود.
اگر این مسئله حقیقت داشته باشد، دلیل خوبی است تا یاد دیگران را بعد از مرگ زنده نگه داریم. چون هیچوقت نمیدانیم آخرینباری که نامشان را به زبان میآوریم، چه وقت است؛ و بعد، او برای همیشه ناپدید خواهد شد.
Fateme Soltani
وقتی آدمها بزرگ میشوند، چنین اتفاقی میافتد و شاید فاصلهٔ فرد با دیگران آنقدر زیاد میشود که میتوان آن را با چیزهایی مثل دروغ پُر کرد.
Fateme Soltani
و در تمام این مدت، قلبت به تپیدن ادامه میدهد. کارش را انجام میدهد و آنقدر میتپد تا وقتی پیامی دریافت کند که حالا نوبت ایستادن است. نمیدانی چه وقت؛ شاید چند دقیقهٔ دیگر.
چون بعضی قلبها فقط ۴۱۲ میلیون بار میزنند.
ممکن است گمان کنی که خُب، اینکه خیلی زیاد است! اما حقیقت این است که این عدد، فقط میشود ۱۲ سال.
کاربر ۲۸۷۵۶۳۶
فقط تصمیم گرفتهام حالا که مجبور نیستم، دنیا را با کلماتم پُر نکنم.
zhrayzdi
حجم
۱۷۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۱۷۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
قیمت:
۹۱,۰۰۰
تومان