بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سرینیتی ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سرینیتی ۲

بریده‌هایی از کتاب سرینیتی ۲

نویسنده:گوردن کورمن
امتیاز:
۵.۰از ۱۱ رأی
۵٫۰
(۱۱)
کارهای امروز (بدون اولویت) - قصابی کردن دوستانم (طول زمانی: نامعلوم)
Taraneh
مالیک اضافه می‌کند: «رابطهٔ فریدن با کامپیوتر رو که می‌دونی. احتمالاً ذوق‌مرگ داره تو اینترنت می‌چرخه و دانلود می‌کنه و برنامه می‌نویسه و عشق دنیا رو می‌بره.»
Taraneh
آمبر مالیک را راضی می‌کند که از خیر جعبهٔ شادی بگذرد، ولی تا وقتی نرود توی قسمت بازی بچه کوچولوها و با آن‌ها بازی نکند رضایت نمی‌دهد از رستوران خارج شویم. همه‌چیز دارد خوب پیش می‌رود تا این‌که مالیک گیر می‌کند توی تونل سرسره و مجبور می‌شویم برویم به‌زور او را بیرون بکشیم.
Taraneh
اولین باری که آمبر جدید را با مویی کوتاه‌تر و تیره‌تر از توری می‌بینم آن‌قدر جا می‌خورم که یک لحظه بحرانی را که درگیرش هستیم یادم می‌رود. مالیک هنوز درست بیدار نشده و چشم‌هایش پف کرده. «خانم کامپانلا؟» آمبر بهش می‌پرد. «منم کودن. چه خبره؟»
Taraneh
مرحلهٔ بعدی رنگ است. گویا خانم کامپانلا مویش را رنگ نمی‌کند. اولش به نظر می‌رسد باید از واکس کفش استفاده کنیم ولی بعد وسایل رنگِ ریش پدر خانواده را پیدا می‌کنیم. بیست دقیقه بعد مادر آمبر هم نمی‌تواند او را بشناسد
Taraneh
به شیوهٔ اولِ من، کوله‌ای صورتی و پولک‌دار با طرح شاهدخت می‌رسد به مالیک. نمی‌توانم جلوی پوزخندم را بگیرم و آمبر علناً با صدای بلند می‌خندد؛ اتفاقی که زیاد نمی‌افتد. به‌زور بین خنده‌هایش می‌گوید: «بهت می‌آد. خیلی مردونه‌ست.»
Taraneh
«خیلی ببو گلابی‌ان. این‌جا نوشته ممکنه ده میلیون دلار برده باشن و اون‌ها حتی به خودشون زحمت ندادن بازش کنن.»
Taraneh
دیگر دلم نمی‌خواهد آمبر را بکشم. وقتی در حال فراری، به اندازهٔ کافی راه برای مردن هست. و یکی از بدترین‌هایش از بیخ گوشمان گذشت.
Taraneh
متوجه چیزی نمی‌شویم تا این‌که آمبر از درد فریاد می‌کشد؛ سه‌تایی‌مان افتاده‌ایم روی آمبر و او را محکم کوبیده‌ایم به دیواره‌ای آهنی که جانمان را نجات داد.
Taraneh
شاخه‌های کلفت‌تری هم هست که غلت می‌خورم سمت یکی‌شان و نزدیک است خودم را مثل کباب شیشلیک به سیخ بکشم. بعد سرم می‌خورد به یک چیز سفت. «آی!» صدای آمبر است. امیدوارم دردش آمده باشد.
Taraneh
توری می‌پرسد: «همه این‌جان؟» جواب می‌دهم: «با مایی یا با کرم‌های ابریشم؟» هر جا را که نگاه می‌کنی هستند؛ کرم‌هایی خزپوش.
Taraneh
به گمانم فکم ده سانتی‌متر آمده باشد جلو. «من قبول نمی‌کنم.» آمبر جلویم درمی‌آید و می‌گوید: «چیه؟ از چندتا شاخه می‌ترسی؟» حس می‌کنم صورتم داغ شده. «از شاخه‌ها نه. از حشره‌ها.» از تعجب دارد شاخ درمی‌آورد. «صبر کن ببینم... تو از حشره می‌ترسی؟ تو؟» «نمی‌ترسم. فقط ازشون خوشم نمی‌آد.
Taraneh
من و مالیک توی دوتا از اتاقک‌ها قایم می‌شویم و روی کاسهٔ توالت می‌ایستیم تا پاهایمان معلوم نشود. این‌شکلی اگر کسی خواست قبل از ورود آمبر از دستشویی استفاده کند، ما را نمی‌بیند. بدترین اتفاق ممکن این است که خانمی با دیدن دوتا پسر توی دستشویی زنانه دادوهوار راه بیندازد و طبقهٔ سوم را بگذارد روی سرش.
Taraneh
در یک غذاخوری صبحانهٔ بسیار ارزان‌قیمتی از نان تست و غلات می‌خوریم. چرا فقط چون فراری هستیم هر چیزی می‌خوریم باید ناسالم باشد؟ نمی‌شود قانون‌شکن‌ها سبزیجات دوست داشته باشند؟
=o

حجم

۲۲۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۲۲۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۳۷,۶۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد