بریدههایی از کتاب لبخند ماه
۳٫۹
(۲۵)
«کاشکی»
کاشکی آغوش تو یک روز
چشم بازیگوش تو
یک روز
در کمال مهربانی
رایگان میبود
❥ⓕⓣⓜⓗ❥
عشق من محدود است
حد یکخانه و خورشید
و یک کوه و درخت
حد بیهودۀ یکعمر کلاس
برگه بیپاسخ و یک نمرۀ سخت
عشق من محدود است
به قوانین ادب
حد یک بیماری
مثل جان کندن این
ساعت دیواری
لیندا
هنوز هم ادامه دارد این
نبرد زندگی ولی
کسی برنده نیست
f_altaha
تو در من ساحل عشقی، نگاری، آسمانی تو
و شوق پر کشیدن تا پل رنگینکمانی تو
جو مارچ
«فراموشی»
آنقدر طولانی، آنقدر طولانی
از یاد من رفتی اما نمیدانی
دست زمان گم کرد دل مهرۀ من را
دنیا گرفت از دل شوق تپیدن را
وقتیکه طوفانی شد فصل بارانم
میشست عشقم را حرف «نمیدانم»
با من نبودی تو، تقصیر عشقم نیست
اشعار حافظ هم تفسیر عشقم نیست
این من رها بوده در عمق تنهایی
باور نمیکردم «هرگز» نمیآیی
از یاد من رفتی، گفتی: چرا جانم؟
حرفی نپرس از من وقتی نمیدانم
:(Nahid):
«چراغ»
چراغی دست میگیری
میان باد و طوفانم
سحرگاهی نمیبینم، گذرگاهی نمیدانم
به ضرب دستها در حجم تاریکی
چراغی دست میگیرد سرانگشت سرامیکی
زمان سرب است و گل بر ریشۀ آهن
چراغ دل به راهم ده، شب رویائیش با من
❥ⓕⓣⓜⓗ❥
«فاصله»
دوباره مینویسم آنچه را که دیدهام
نفسنفس تمام کوه درد را
به روی شانههای باورم کشیدهام
تو حرف میزنی تو راه میروی
من از تصور تو خالیام
اسیر باغهای رنگی بهشت قالیام
و دست فاصله است بین ما
که تار میزند
که پود میکشد
قلمرو ستاره را کبود میکشد
بهشت قطرهقطره میچکد
به ظرف تو
و من هزار سال فکر میکنم به حرف تو
من از تصور تو خالیام
و شاهد تمام خوابهای دودی و زغالیام
fatima :)
احساس میکنم تقدیر این نبود
گم شد ستارهام در گنبد کبود
شب را صدا بزن حتی ستاره را
عشقی که رد شد از تقویم پاره را
امشب به دور دل دیوار میزنم
این عشق تیره را گیتار میزنم
آیینهای که بود با چشم روبرو
در چشم من شکست بیهیچ گفتگو
احساس میکنم در گنبد کبود
گم شد ستارهام وقتی یکی نبود
هنرمند هنردوست
من را به من واگذاری دل را به گل میکشاند
هنرمند هنردوست
آنقدر طولانی، آنقدر طولانی
از یاد من رفتی اما نمیدانی
دست زمان گم کرد دل مهرۀ من را
دنیا گرفت از دل شوق تپیدن را
وقتیکه طوفانی شد فصل بارانم
میشست عشقم را حرف «نمیدانم»
با من نبودی تو، تقصیر عشقم نیست
اشعار حافظ هم تفسیر عشقم نیست
این من رها بوده در عمق تنهایی
باور نمیکردم «هرگز» نمیآیی
از یاد من رفتی، گفتی: چرا جانم؟
حرفی نپرس از من وقتی نمیدانم
هنرمند هنردوست
درگیر روزگار غریبی شدم
که برق،
از چشمهای بیرمقم
زود میپرد
تاریکی حضور دروغی بزرگ را
افکار باز پنجره از یاد میبرد
وقتی غروب میشود
احساس میکنم
باید کمی برای تو دلتنگ شد ولی...
خالیتر از دلتنگی است
این دستهای من،
با دستخالی دل کمی
از سنگ شد ولی...
آســاره
این منم! که لحظهلحظه روز را
در کویر کور مینشینم و سراب میشوم
🎈asi
و من هزار سال فکر میکنم به حرف تو
من از تصور تو خالیام
🎈asi
من را به من واگذاری دل را به گل میکشاند
این خود که خود آفریدم، دیوانگی؟ میتواند
msadeq
تقدیر سیب افتاد
از شاخه
وقتی باد
ذهن طبیعت را
قدری تکان میداد
maryam
عشق من محدود است
حد یکخانه و خورشید
و یک کوه و درخت
حد بیهودۀ یکعمر کلاس
برگه بیپاسخ و یک نمرۀ سخت
عشق من محدود است
به قوانین ادب
حد یک بیماری
مثل جان کندن این
ساعت دیواری
لیندا
میشمارم نفس قاصدکی را
که گرفتم از باد
و شده دستآموز
usofzadeh.ir
گاهی ندیدنت مرا بیمار میکند
سرگیجه، چشم خاطرهام را تار میکند
گاهی ندیدنت نفس تشنه مرا
درگیر حس دودی سیگار میکند
f_altaha
و دجله چون زنان بادیه
نشسته سوگوار
و شرم میچکد همیشه از سکوت روزگار
f_altaha
من از تصور تو خالیام
و شاهد تمام خوابهای دودی و زغالیام
f_altaha
حجم
۶۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۶۵ صفحه
حجم
۶۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۶۵ صفحه
قیمت:
رایگان