بریدههایی از کتاب قرص های کاغذی شهر سنگی
۳٫۸
(۳۶)
ساده بگویم "تو" خاصترین مخاطب قلب منی...
_SOMEONE_
خواسته بودی ضمیرها را صرف کنیم و من بیدرنگ نوشتم:
تو تو
تو تو
تو تو
_SOMEONE_
ملالی نیست
حال من خوب است...
به من که میرسید، از حالم نپرسید، خندهام میگیرد...
حال بد، دروغ شاخدار تاریخ است، باور نکنید...
خدایا با تو ملالی نیست، "بهجز"هم ندارد...
وجودت را شکر...
فاطمه الف
آدمها میشکنند!...حرمت را، غرور را...
_SOMEONE_
به او بگو اگر روزی پشیمان شد، به سراغ من نیاید، هرکجا دلش شکست، یک شاخه مینا بکارد، باد که بیاید، هوای دلم بهار میشود...
_SOMEONE_
اینها دروغ را به صداقت ترجیح میدهند...
_SOMEONE_
گاهی نمیتوان، نباید، ساده دست کشید...
_SOMEONE_
دل من غمگین ست، چه کند آخر او؟
سر بهتنهایی خویش برده فرو، ولی... قلب او در تپش عشق همین دل شکنانست...
دلم ساکت باش، دل من آرام باش...
عاقبت روزی شود شاید بگویند حیف بود، نیست دگر... شاید!...
الحمدالله علی کل حال
تکهای از قلب خود را نکند جایی تو جا بگذاری... گردِ کینه پرکند دنیایت! نَشِکَن، محکم باش...
رز
ای سهراب دست بر دستم بده باهم بسازیم شهر را...
قایقت خالی کن... شهر از آن ماست...
تو بگو میمانم، تو بگو میسازم، شهر خود را به چه زیبایی...
پر ز نیلوفر آبی، شاخهی پیچک و یاس...
m.gh.t
اینچنین ماندن محال است... توشهای باید داشت...
قلبِ محکم، چون کوه... و چو دریا بیریا... و کمی سر کش چو باد.... سرشتش معرفت، همراهِ نور... استوار باشد چو کوه، تا نلرزد به نسیمی ناگاه... تا نبرد از همهجا، از همهکس...
m.gh.t
چشم خود را شستم... دل ز رفتن کندم...
من و تو گر برویم، چه کسی میماند؟ شهرمان را چه کسی میسازد؟ دست تنهاییِ این خاک غریب گر نگیریم، قصهمان قصهی رفتن میشود...
m.gh.t
سهراب سلام
شعرت از برکردم، حتی قایقی ساختهام...
چند صباحی ست میل رفتن دارم...
m.gh.t
و بنویس مشق عشق را از سرمشق مهربانیِ خدای مهربانمان که تمام پهنهی این هستی پر از سهنقطههای مهربانی اوست...
m.gh.t
بعضی حرفها را... بعضی حسها را... قلم تاب تحمل نمیآورد و در هجوم خیل احساس گاهی کمر خم میکند و ناگهان میشکند...
m.gh.t
آری من تو را فاش میگویم تا همه عالم بدانند وقتی میگویم تو، یک عالمه حرف زدهام...
خدای مهربان من...
m.gh.t
چه سخت است با غم غربت زیستن...
m.gh.t
میدانم کسی هست کسی عاشق من، کسی نزدیک...
کسی میداند... کسی میداند...
پس مرا گاهی چه میشود؟؟؟
خودم را، تمام خودم را، میسپارم به تو تا سبک بروم تمام راه را...
m.gh.t
چه کسی بهاندازهی تو مرا دوست میدارد مگر؟
و جز تو چه کسی از عمق خواستههایم باخبر است مگر؟
و چه کسی جز تو دمادم وجود پرمهرش را در هر گوشهی دنج قلب من ثابت میکند؟؟؟
m.gh.t
دوستت دارم را آنقدر گفتهای که دوستت ندارم را به هزاران زبان باور نمیکنم!
m.gh.t
حجم
۶۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
حجم
۶۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
قیمت:
رایگان