بریده‌هایی از کتاب چگونه کمال‌گرا نباشیم؟

این ایده که می‌توانیم هر کاری را در حد کمال انجام دهیم، کاملاً و به طرز قابل تغییری در تضاد با منطق، تاریخ بشریت و خارج از تجربیات انسانی است.

ما این توانایی را داریم که خودمان را تغییر دهیم، اما فقط در صورتی که راهکارهای صحیحی به کار گیریم.

فقط در صورتی می‌توانید روش زندگی‌تان را تغییر دهید و نیاز به تایید دیگران را در خود از بین ببرید که دیگران را از خود ناامید کنید،

تمرکز بر کمیت و یا همان میزان تکرارها و نه کیفیت تکرارها در طول زمان، به وجود آورنده ثبات است و ثبات منجر به شکل‌دهی عادت خواهد شد و شکل دهی عادت‌ها، همان قلب رشد شخصی است.

دختری که پیروز شد، بیشتر از تمام دخترانی که در مسابقه باختند، اشتباه کرده بود.

نیاز به تایید دیگران، نقض هویت خودتان است. این حقیقت به حقیقت دیگری اشاره می‌کند: آن‌هایی که نیاز به تایید دیگران دارند، نمی‌دانند که «خود» چه کسی هستند.

خرده عادت‌ها ابزاری برای رسیدن به معمول‌گرایی هستند. آن‌ها برای یک کمال‌گرا کوچک‌تر از آن هستند که قدردانشان باشد، اما آنقدرها هم پر ریسک نیستند که یک کمال‌گرا حتی یک بار هم امتحان‌شان نکند.

حتی آلبرت اینشتین نابغه گفته است؛ «دست‌یابی به این موفقیت‌ها از آن جهت نیست که من باهوش‌ترم، بلکه فقط به این دلیل است که تحمل بیشتری در برابر مشکلات داشته‌ام.»

نویسندگان با تجربه می‌دانند که تنها راه نوشتن یک متن فوق‌العاده آن است که مدام بنویسید و نوشته‌هایتان را اصلاح کنید.

بعد از تردید کردن چه کاری انجام خواهید داد؟ احتمالاً هیچ کار

گاهی اوقات اقدام به انجام کار به معنای تماشای یک فیلم سینمایی و یا چرت زدن، هنگامی که نیاز به تجدید نیرو دارید، می‌باشد. استراحت دادن به بدن، بخش مهمی از یک زندگی متعادل و سالم است.

باور نمی‌کنند که شایستگی آن را داشته باشد و گمان می‌کنند که اگر اشتباهی مرتکب شوند، همه چیز فاش شده و محبت دیگران را از دست می‌دهند. آن‌ها فکر می‌کنند که مورد محبت واقع شدن مشروط به این است که بتوانند همسر، دوست و پدری در حد کمال باشند و می‌دانند که نمی‌توانند آن‌گونه باشند.

یک کمال‌گرا فقط با تمرین انجام دادن کاری ناکامل، می‌تواند بر کمال‌گرایی خود، غلبه کند

سعی کنید معنای معیار را بفهمید. اگر برای خوش برخورد بودن، معیارتان جیمز باند است، باید گفت که به طرز احمقانه‌ای بالاست.

در جوانی، صورتم جوش‌های بسیار، بسیار بدی می‌زد. یکی از بچه‌ها ریش مرا بخاطر کورک‌هایی که بر چانه‌ام زده بود، مسخره می‌کرد (او فوق‌العاده خوش تیپ بود). باید اعتراف کنم که از این بابت، بسیار خجالت می‌کشیدم. بعدها که صورتم صاف شد، در زندگی با افرادی روبرو شدم که با وجود جوش‌های بسیار زیاد، کاملاً دارای اعتماد به نفس بوده و با خودشان راحت بودند، با دیدن آنها از تعجب شوکه می‌شدم. این قضیه به من آموخت که نباید فقط به دلیل اینکه ایراد ظاهری مشخصی دارم، احساس ناامنی کنم. هیچ قانونی وجود ندارد که بگوید چون پوستی در حد کمال نداری، باید خجالت زده شوی.

«همان کسی که واقعاً هستید، باشید و همان چیزی را که احساس می‌کنید، بگویید. زیرا آن‌هایی که حواس‌شان به شماست، به این چیزها اهمیت نمی‌دهند و آن‌هایی که به این چیزها اهمیت می‌دهند، حواس‌شان به شما نیست.» دکتر سیوس

«همان کسی که واقعاً هستید، باشید و همان چیزی را که احساس می‌کنید، بگویید. زیرا آن‌هایی که حواس‌شان به شماست، به این چیزها اهمیت نمی‌دهند و آن‌هایی که به این چیزها اهمیت می‌دهند، حواس‌شان به شما نیست.» دکتر سیوس

«همان کسی که واقعاً هستید، باشید و همان چیزی را که احساس می‌کنید، بگویید. زیرا آن‌هایی که حواس‌شان به شماست، به این چیزها اهمیت نمی‌دهند و آن‌هایی که به این چیزها اهمیت می‌دهند، حواس‌شان به شما نیست.» دکتر سیوس

تلاش برای برتری، به خودی خود، بسیار خوب است اما مشکل، انتظارات بالا است.

گاهی محافظت باعث ضعیف تر شدن قسمت محافظت شده می‌شود.