بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کاش برگردی | طاقچه
تصویر جلد کتاب کاش برگردی

بریده‌هایی از کتاب کاش برگردی

امتیاز:
۴.۷از ۸۷ رأی
۴٫۷
(۸۷)
«چه خارج از ایران چه داخل ایران اسلام پاینده است چون بر اسلام و دین مدافعان حرم نگهبان هستند.»
رادیو سکوت :)
توی بندگی خدا فرقی بین سرباز و درجه‌دار و سردار نیست
Fatemeh Moez
وسط همین اتاق بین عکس‌های زکریا به دخترش گفتم: «می‌دونی بابات کی می‌آد؟ وقتی امام زمان (عج) بیاد، اون موقع بابات با دوستای شهیدش برمی‌گرده.» فاطمه به چشم‌هایم خیره شد و پرسید: «واقعاً اگه امام زمان (عج) بیاد، بابای منم برمی‌گرده؟ چه‌کار کنم امام زمان (عج) زودتر بیاد؟» بغلش کردم و گفتم: «تو دلت پاکه دخترم! هروقت شما خیلی دعا کنی، هروقت همهٔ ما کار خوب بکنیم و خودمون رو برای اومدنش آماده کنیم.» همان‌جا دست‌های کوچکش را بالا گرفت و برای امام زمان (عج) دعا کرد. من هم همراه با صدای گرفتهٔ فاطمه شروع کردم به دعا کردن. یا صاحب الزمان (عج) کاش برگردی...
محمدحسین
«تو که این‌همه به لباس من افتخار می‌کنی، دعا کن من شهید بشم. افتخار واقعی توی شهادته.»
Fatemeh Moez
همیشه آرام کردن دخترهای سه ساله‌ای که بهانهٔ بابا گرفته‌اند سخت است
هفتصد و چهل و نه
«چه فرقی می‌کنه پسر یا دختر، مهم اینکه سالم و صالح باشن.»
Fatemeh Moez
چیزی تا باران نمانده؛ باید آسمان را بیدار کرد فرداهای نیامده زیباتراز امروز خواهند بود.
(!_!) hana🌱
اون لحظه‌ای که آب خنک رو می‌خوردی، به امام‌حسین (ع) سلام می‌دادی و بعد می‌گفتی دخترم عاقبت‌به‌خیر بشی، برام دنیادنیا ارزش داشت.
Fatemeh Moez
زکریا فاطمه را با قنداقه‌اش وسط سفرهٔ هفت‌سین گذاشته بود و ظرف‌های آجیل را دورش چیده بود! مرتضی رو به من کرد و گفت: «ننه ببین چه‌جوری دخترشو تحویل گرفته.» زکریا درحالی‌که بالای سر فاطمه خم شده بود و برایش شکلک درمی‌آورد، گفت: «دختر من از امسال یکی از هفت‌سین‌های سفره‌ست. برای همین باید وسط سفره باشه نه کنار سفره!» زینب که داشت به همه «اَگِردَک» تعارف می‌کرد، پرسید: «مگه اسم فاطمه با حرف «سین» شروع می‌شه که می‌گی جزء هفت‌سین‌هاست؟!» زکریا با قیافه‌ای حق‌به‌جانب گفت: «من می‌گم فاطمه یکی از سین‌های سفره است ببینم کی جرئت داره بگه نه!»
Fatemeh Moez
حضرت ام‌البنین (س) وقتی دستش به مزار حضرت عباس (ع) و سه پسر دیگرش نمی‌رسید، توی قبرستان بقیع چهار تا سنگ مزار نمادین گذاشت. هر روز به یاد چهار تا پسرش که توی کربلا شهید شدن، کنار این سنگا می‌رفت و براشون فاتحه و روضه می‌خوند.
Fatemeh Moez
«ننه رقیه فردا می‌خوام برم برای مصاحبهٔ ورودی سپاه. فکر کنم اون‌دفعه برای نیروی انتظامی چون تو دعا نکردی من قبول نشدم. من می‌دونم اگه دعای شما پشت‌سرم باشه همهٔ کارام درست می‌شه. زکریا را که راهی کردم، دو رکعت نماز حاجت خواندم. بعد از کلی دعا به امام‌رضا (ع) متوسل شدم. به آقا گفتم: «یا علی‌بن‌موسی‌الرضا! ما هرچی داریم از سفرهٔ کرامت خودته. تو رو به جان جوادت قسم می‌دم که زکریای منو سربلند کن و هرچی صلاحشه پیش پاش بذار.»
Fatemeh Moez
«قربون داده‌های خدا برم، همین دستی که امروز داره چای داغ بهم تعارف می‌کنه، یه روزی تو گرمای وسط تابستون برام آب خنک می‌آورد.
mahdie
با انگشتش اشکم را پاک کرد و گفت: «مگه تو همیشه نمی‌گی عاقبت‌به‌خیر بشی پسرم؟ مگه خوشبختی بالاتر از شهادت هم هست؟ چرا تا می‌گم دعا کن شهید بشم تو بی‌قرار می‌شی؟»
°•. MaryaM .•°
«من از تو راضیم خدا از تو راضی باشد تو خودت این جمع را روز جزا شفاعت کن.»
Fatemeh Moez
«آدمه و یه آه و یه دم!
°•. MaryaM .•°
هارداقالدین مهربانیم گلمدین قلبیمین آرام جانی گلمدین «ای مهربانم کجا ماندی که نیامدی؟ ای آرامش قلب بی‌قرارم نیامدی؟»
°•. MaryaM .•°
راست است که می‌گویند امام‌علی (ع) پدر همهٔ ماست و من آنجا درست مثل وقتی که در آغوش پدرم آرام می‌شدم، حالا در حرم آقا هم همان آرامش به سراغم آمده بود.
Fatemeh Moez
دیدم که غم‌های من در برابر مصیبت‌های خانوم به‌اندازهٔ قطره در برابر دریا هم نیست.
Fatemeh Moez
شاید حکمتش این باشه که تو فقط برای غریبی برادر حضرت زینب (س) گریه کنی.
Fatemeh Moez
همیشه آرام کردن دخترهای سه ساله‌ای که بهانهٔ بابا گرفته‌اند سخت است. آن روزها خانهٔ ما خرابه شام بود!
Fatemeh Moez
«چه فرقی می‌کنه؟ بقیهٔ اون شهدا هم جای بچهٔ من. شما خودت راضی می‌شی به‌خاطر پول به‌اندازهٔ نوک سوزنی بچه‌ت زخمی بشه؟ به خدا این حرفایی که می‌زنید نمی‌تونید اون دنیا جواب‌گو باشید. همه‌ش تهمته. به همون حضرت زینب (س) نه یه تک‌شاهی به حساب پسر من واریز شده، نه بقیهٔ شهدا به‌خاطر پول رفتن. خدا شاهده اگر خونهٔ ما رو طلا بگیرن یا سند زمین‌های قزوین تا اقبالیه رو به اسم ما بزنن، به‌اندازهٔ آه دختر این شهید ارزش نداره. من حاضر بودم روی حصیر بخوابم، ولی یه بار زکریا رو می‌دیدم که پسرشو بغل کرده. کی می‌خواد جواب پسری رو بده که یتیم بزرگ می‌شه؟ شما چه می‌دونین توی دل خانواده‌های شهدا چی می‌گذره؟ یه آب خوش از گلوی ما پایین نمی‌ره. چرا با این قضاوتای اشتباه آتیش جهنمو برای خودتون می‌خرید؟»
Mozhgan
مال مردم خوردن نداره. فرقی هم نمی‌کنه کم یا زیاد. یه‌خورده تاید باشه، یه پاک‌کن باشه، یا یه شتر!
Fatemeh Moez
در حال جارو زدن بودم که یک جفت پوتین نظامی جلوی چشم من سبز شد. خیلی تعجب کردم. سرم را که بلند کردم، دیدم زکریاست. تا چشمم به قدوبالایش افتاد، پایش را به نشانهٔ احترام نظامی به زمین زد و گفت: «سلام قربان!» از خوشحالی در پوست خودم نمی‌گنجیدم.
Fatemeh Moez
مگه هرچی مد بشه یا هرچی همه بخرن کار درستیه؟ ما باید کاری رو که درسته انجام بدیم.»
Mozhgan
کاش ما برگردیم تا تو را ببینیم. کاش آن روزی که مهدیِ فاطمه با سپاهی از شهیدان می‌آید، چشمان ما لیاقت دیدار تو را داشته باشد. حالا می‌گویم تو که هستی؛ کاش ما برگردیم!
زهرا مظاهری
«در ظاهر گل‌های ما پژمرده و پرپر شده‌اند اما در باطن مثل امام‌حسین چون گل ریحان هستند مدافعان حرم.»
(!_!) hana🌱
«به عجب مقامی رسیدی پسرم قبول باشد ولی پسرم حیف که پیکرت برنگشت.»
(!_!) hana🌱
شهدا زنده هستن و پیش خدای خودشون سر سفرهٔ امام‌حسین (ع) روزی می‌خورن. حواسشون به ما و خانواده‌هاشون هست و خودشون راهو به ما نشون می‌دن.
(!_!) hana🌱
وقتی فاطمه دو سالش تمام شده بود، الهه شنیده بود برای اینکه بتواند راحت‌تر بچه را از شیر بگیرد، بهتر است به زیارتگاهی برویم و آنجا به انار یا سیبی سوره‌های قرآن بخوانیم و به بچه بدهیم تا بخورد. همان موقع جور شد و ما به پابوسی آقا امام‌رضا (ع) رفتیم. داخل رواق، الهه سورهٔ یاسین را به یک انار خواند و آن را به فاطمه داد تا بخورد.
یا فارس الحجاز ادرکنی
خیلی‌ها از قدیم به مبارک بودن دست سادات اعتقاد داشتند و می‌گفتند اگر سیدی برای شفا دستش را آرام روی پیشانی مریض بزند و بگوید «یا جداه»، آن مریض به عنایت اجداد آن سیدحالش بهتر می‌شود.
یا فارس الحجاز ادرکنی

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه