بریدههایی از کتاب گاهی که از نه شنیدن می ترسیم
۳٫۹
(۱۷۰)
زیبایی در دیدن کسانی است که مانند ما گاهی سرگشته، ناراحت و غمگیناند، کسانی که حس میکنند زندگی روزمره سرخوشی چندانی ندارد، کسانی که چشم خود را بهروی نگرانیها و فجایع نبستهاند و ممکن است مانند ما از چیزهای ناراحتکننده و غمانگیز به گریه بیفتند.
maryam.eslami
دوستیها درنهایت نه بر پایهٔ پیروزیهای تازه بهدستآمده، بلکه بر پایهٔ ناراحتی، غم و اندوههای مشترک شکل میگیرد.
کنتس مونت کریستو
در قرن هجدهم اصلاً چنین حسی وجود نداشت. وقتی کسی در بیستوهشت یا سیوهفت سالگی متوجه موی سفیدی روی سرش میشد، وحشت نمیکرد، بلکه حس آرامش و غرور به او دست میداد. بالاخره داشت به سن بزرگی، پختگی و باتجربگی میرسید، و این از دید جامعه، مقام والایی بود.
کنتس مونت کریستو
وقتی بالاخره به چیزهای مطلوب مثل تعطیلات، عشق، و جمع دوستان میرسیم یا از زیر فشار مالی آزاد میشویم، وحشت میکنیم. احساساتمان آنقدر با ترس خو گرفتهاند که وقتی از آن حالت خارج میشویم هم احساس خطر میکنیم.
~زِبی
دلیل واقعیِ نهگفتن دیگران این است که درخواست ما با برنامهریزی آنها هماهنگی ندارد.
Negin
هرکس ما را بهعمد آزار میدهد خودش باید بهشدت آسیبدیده باشد.
agooman
وقتی حس میکنیم لیاقت چیزی را نداریم، و از این حس ناراحتیم، فقط لازم است به خودمان یادآوری کنیم که بهزودی با بدبختیای طرف خواهیم شد که سزاوار آن هم نیستیم. همانطور که سزاوار بیماری، از چشم دیگران افتادن و شکستهای عشقی نیستیم، لیاقت زیبایی، ارتقای شغلی و همراهان عزیزمان را هم نداریم. نه لازم است نگران این موهبتها باشیم، و نه از آن بدبختیها بنالیم. باید از همان اول با کمال میل و آگاهی بپذیریم که سرنوشتْ بیبرنامه و اتفاقی است و به اخلاق مرتبط نیست.
kimiya.kh
وقتی زندگی اساساً ساختاری غمبار دارد، پس کسانی هم که در چهرهشان خبری از پیچیدگی یا سختی زندگی نیست، زیبا به نظرمان نمیرسند؛ زیبایی در دیدن کسانی است که مانند ما گاهی سرگشته، ناراحت و غمگیناند، کسانی که حس میکنند زندگی روزمره سرخوشی چندانی ندارد، کسانی که چشم خود را بهروی نگرانیها و فجایع نبستهاند و ممکن است مانند ما از چیزهای ناراحتکننده و غمانگیز به گریه بیفتند.
kimiya.kh
زیبایی را در جایی پیدا میکنیم که کسی در آنجا دنبال آن نمیگردد، چون با چشمهایی نو و تیزتر به آنها نگاه میکنیم. و مهمتر از همه اینکه برای خود و دیگران احساس دلسوزی میکنیم، بهخاطر این بیعدالتی ناخوشایند و شرکت ناخواسته در بختآزمایی چهرهها.
زینب دهقانی
تأملکردن دربارهٔ بیاهمیتبودن پایان کارمان، بهشکلی عجیب، ترسمان از زندگی را بیشتر نمیکند. هرقدر مرگمان نامعقولتر باشد، ارزش زندهبودن در چشم ما بیشتر میشود. بودن فقط حالت ناگزیر اشیا نیست، بلکه فرصتی عجیب و ارزشمند است. شاید از بودنمان آنقدر شگفتزده شویم که دیگر ناراحتِ نبودنمان نباشیم.
زینب دهقانی
داریم. ذهن بدَوی نمیتواند احتمال وجودنداشتنِ خود را تصور کند، اما با آگاهی بیشتر، میتوان بر این ذهن غلبه کرد. ما نمیتوانیم بفهمیم پایان کارمان چه میشود. شاید پایانی کشدار منتظرمان باشد، و ناچار، سالهایی را بدون اینکه خودمان را بشناسیم سپری کنیم، یا شاید پایانی سریع بهعلت بروز بیماری یا نارسایی در یک عضو کلیدی از بدنمان. ولی میتوانیم مراسم تدفین خود را تصور کنیم: احساسات و حرفهای دیگران درمورد آن، تصور گریهٔ دیگران، و عمل به وصیتنامهمان. بعد کمکم فراموشمان میکنند و تبدیل میشویم به غریبهای در عکسهای خانوادگی. چیزی نمیگذرد که به تردید تبدیل میشویم («یکی از اجدادم وکیل بود، گمون کنم، شاید...») و بعد کاملاً فراموش میشویم، مثل تکهای از آوازی کسلکننده در لابهلای آرشیوی خاکگرفته، طوری که انگار هیچوقت وجود نداشتهایم.
زینب دهقانی
وقتی خود را زیبا نمیدانیم، بخشی از ناراحتیمان بهخاطر دروغهایی است که دربارهٔ افراد زیبا به خود میگوییم: افراد زیبا مطمئناً زندگی بیدغدغهای دارند، امکان ندارد آن الهههای زیبایی گرفتار همان مشکلاتی باشند که ما با آنها دستوپنجه نرم میکنیم، کسی از دعوتکردن افراد زیبا دست نمیکشد، همیشه در معرض توجهاند، گزینههای بسیاری برای انتخاب دارند، افراد زیادی مایلاند با آنها دوستی کنند، و همیشه تحسینشان میکنند. ممکن است دراینمورد شک داشته باشیم، ولی برایمان سخت است که باور کنیم فردیْ هم بسیار زیبا باشد و هم بسیار بدبخت.
Mohammad Ali Zareian
بودن فقط حالت ناگزیر اشیا نیست، بلکه فرصتی عجیب و ارزشمند است.
Mohammad Ali Zareian
هنرمندان خالق زیباییِ پدیدهای که به تصویر میکشند نیستند؛ آنها تنها زیبایی پنهانی را برملا میکنند که همیشه ازروی عادت یا غرضورزی نادیده میگرفتی
rashin
منشأ مشکل همینجاست. بهتر است بپذیریم که ما گروهی هستیم کاملاً غیرمنطقی، و همینطور بداخلاق، بدجنس و عجیب، و بعد تأکید کنیم که همین موضوع دلیل مناسبی است برای دلسوزی و مهربانی (بهجای سرزنش و محکومیت). بیایید از قضاوتکردن دربارهٔ خود و دیگران، آنهم براساس معیارهای غیرحقیقی، دست برداریم. این همان اشتباهی است که تا امروز باعث بروز برخی مشکلات برای ما شده است؛ اجازه بدهید بهخاطر این شکل انسانیِ مسخره و ترسناکمان بخندیم و به یکدیگر دلگرمی بدهیم
hmd@
شادبودن بههیچوجه آزمندانه و احمقانه نیست. توانایی بهرهبرداریِ مناسب از زمان مناسب برای رسیدن به رضایتمندیْ دستاورد روانی بزرگی محسوب میشود: خندیدن، بازی با بچهها، لذتبردن از خوردن میوه یا آفتابگرفتن، زود تمامکردن کار برای خوردن بستنی یا نگاهکردن به یک گل نشانهٔ جدیت است. اندوه را همه درک میکنند. همیشه دلایل قانعکنندهای برای ناامیدی هست. ترس هم کار معقولی است؛
کاربر ۲۴۹۸۶۲۳
شاید مقاومت در برابر شادی، خودش نوعی برتری فکری محسوب شود: شادی برای افراد بیاهمیت درست شده، و مهمترین علامت درک دنیا غمگینبودن است
hmd@
تصویری از بدن انسان را در نظر بگیرید.
از کجا شرم داریم؟
ذهن؟
چهره؟
هیکل؟
جاهای دیگر؟
ما با چیزی بهنام شرم به دنیا نیامدهایم. بالاخره افرادی چنین ارثیهای برایمان به جا گذاشتهاند و ما آن را بخشی از شخصیتمان کردهایم. بااینحال، باید این ارثیه را پیش چشممان بیاوریم:
هیچوقت به جایی نمیرسی،
بین اعضای خانواده، تویی که ابلهی،
حالم از تو به هم میخورد.
شاید دیگران متعجب شوند از اینکه چرا نزدیکان چنین رفتاری با ما دارند، ولی پاسخ افراد شرمسار واضح است: «چون لایق چنین رفتاری هستیم.»
Aida
گناهکار بهخاطر ارتکاب کار خاصی احساس گناه دارد، ولی حس بدِ فرد شرمسار بدون دلیل است. چنین دردی حدومرز ندارد. ما افراد شرمسار متوجه نیستیم که انزجارمان از خود به هزارویک شکل بر رفتار و احساساتمان اثر میگذارد. نفرتانگیزبودنمان را مثل یک حقیقت قبول میکنیم. نمیتوانیم تصور کنیم وقتی شرممان سابقهای دارد، پس آیندهای هم دارد که میتوان از آن جلوگیری کرد.
اولین قدم برای حل مشکلمان این است که از آن بهقدر کافی فاصله بگیریم و آن را نامگذاری کنیم.
Aida
مردم حس میکنند زیبارویان بهاندازهٔ کافی خوشاقبال هستند و مطمئناً به چیز بیشتری مثل مهربانی یا درکشدن احتیاج ندارند.
Juror #8
حجم
۸۱۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
حجم
۸۱۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
قیمت:
۱۰,۵۰۰
۵,۲۵۰۵۰%
تومان