بریدههایی از کتاب گاهی که از نه شنیدن می ترسیم
۳٫۹
(۱۷۰)
اغلب یاد گرفتهایم بهترین راه برای جذاب نشاندادنِ خود لبخندزدن است.
این منطقی و در بیشتر مواقع درست است، ولی نباید ما را از ادعای رویکردِ مخالفی که پیروان اندکی دارد غافل کند، ادعایی مبنی بر اینکه دوستیها درنهایت نه بر پایهٔ پیروزیهای تازه بهدستآمده، بلکه بر پایهٔ ناراحتی، غم و اندوههای مشترک شکل میگیرد.
شاید این موضوع دلیل جذابیت بسیارِ افراد غیرخندهرو را روشن کند، کسانی که غرق در افکارشان هستند، در غم فرو رفتهاند و درگیر گفتوگویی درونی درمورد فقدان و درد هستند. اگر از آنها بخواهید، شاید لبخندی اجباری و کوتاه بزنند که مثل لحظهٔ درخشش کوتاه خورشید از بین ابرهای تیره است. شاید عجیب به نظر برسد، ولی زیبایی آنها دقیقاً بهخاطر غمگینبودنشان است.
maryam.eslami
درست همان موقعی که حس میکنیم نفرتانگیزیم، کمکگرفتن از دیگران برایمان سخت میشود، و این تأسفبار است. آنقدر از خودمان نفرت داریم که از اینکه دیگران دوستمان داشته باشند ناامیدیم. شاید برای همین است که در پاسخ به درخواستهای گرم آنها، میخواهیم با غرزدن و رد کمکشان، ذات دوستنداشتنی خود را نشانشان دهیم.
در این حالتِ ایستا به کسی نیاز داریم که وضعیتمان را برای دیگران توضیح دهد، و بگوید ما بیرحم و بدجنس نیستیم، فقط حیران و شرمساریم. شاید نیاز داریم، دستکم مدتی کوتاه، که حرفهای کس دیگری مشکلمان را حل کند.
maryam.eslami
باید بدانید احساس زشتبودن واقعاً ربطی ندارد به اینکه چه قیافهای دارید. زیبارویانی هستند که از قیافهٔ خود بیزارند و در مقابل، افراد سپیدمو و نهچندان زیبایی هستند که مشکلی با ظاهر خود ندارند.
همیشه دلایل بیشماری وجود دارد برای اینکه کسی خود را زشت یا زیبا، و باهوش یا ابله بداند. بنابراین، قضاوت دراینمورد به نگاهمان مربوط نیست، بلکه به وضعیت روحیمان بستگی دارد.
آنچه نظر ما دربارهٔ تصویر داخل آینه را شکل میدهد حس و افکار ماست، همانچیزی که موجب خودخواهی، ولنگاری و پنهانکاریای میشود که از خودمان سراغ داریم. پس وقتی غمگینیم، واقعاً به لباس یا مدل موی جدید نیاز نداریم؛ فقط نیاز داریم کسی ازروی محبت به ما نگاه کند تا نگاه سخاوتمندانهاش ما را از آثار مخرب تنفرمان از خودمان نجات دهد.
maryam.eslami
باید از کمالگرایی افراطی دست برداریم تا در تصورات خود و اطرافیان، برای شخصیت حقیقی صدمهدیدهمان جایی باز کنیم. این شروعی برای حل مشکل شرم است.
maryam.eslami
بهجای اینکه به خود بگوییم رفتارمان مطابق با ایدئالهای خوبی و کمال سنجیده میشود و از این راه، آن را بهصورت ضمنی تأیید کنیم، بهتر است همهٔ ایدئالها و مفاهیم مربوط به آن را دور بریزیم. منشأ مشکل همینجاست. بهتر است بپذیریم که ما گروهی هستیم کاملاً غیرمنطقی، و همینطور بداخلاق، بدجنس و عجیب، و بعد تأکید کنیم که همین موضوع دلیل مناسبی است برای دلسوزی و مهربانی (بهجای سرزنش و محکومیت). بیایید از قضاوتکردن دربارهٔ خود و دیگران، آنهم براساس معیارهای غیرحقیقی، دست برداریم. این همان اشتباهی است که تا امروز باعث بروز برخی مشکلات برای ما شده است؛ اجازه بدهید بهخاطر این شکل انسانیِ مسخره و ترسناکمان بخندیم و به یکدیگر دلگرمی بدهیم. اولین گناه کسانی که باعث شدند دچار حس شرمساری شویم کشف خطاهایمان نبود؛ فراموشکردن بدیِ خودشان بود و بعد، اینکه به خود جرئت دادند ما را بهخاطر بدیمان سرزنش کنند.
maryam.eslami
راهحل این مشکل چیست؟ پاسخ عاقلانه و متعارف این است که به خودمان بگوییم زیبا و خوبیم، ولی چنین چیزی بهراحتی قانعمان نمیکند. شاید راهکار بهتر و غیرمستقیمی برای دورزدن سیستم دفاعی شرم وجود داشته باشد. لازم نیست روی فوقالعادهبودنمان تأکید کنیم؛ فقط کافی است بدانیم که اگر همه را بهقدر کافی و از نزدیک بررسی کنیم، میفهمیم که هرکس بهنوعی ناقص و بیچاره است. شاید کمی خطاکار باشیم، ولی خوشبختانه همه همینطور بودهاند و هستند. شاید کمی سادهلوح، نامعقول و بدرفتار باشیم، ولی این کاملاً طبیعی است.
maryam.eslami
بچههای شرمسارْ سرپرستشان را سرزنش نمیکنند. ما بهخاطر دلیلی عجیب ولی منطقی، هوای آنها را داریم: میترسیم احساس تنهایی مطلق کنیم. با همهٔ خشم و ناراحتیای که چنین کاری به دنبال دارد ترجیح میدهیم دید خوبی به سرپرستان خود داشته باشیم تا اینکه قبول کنیم چقدر ناامیدمان کردهاند و باعث خشم و ناراحتیمان شدهاند.
پیامدهای شرم در سراسر زندگیمان دیده میشود. اجازه نمیدهیم دیگران بیشازحد به ما نزدیک شوند. میترسیم اگر شخصیت حقیقی ما را بشناسند، تنها از ما متنفر شوند. در صمیمیشدن با دیگران مهارتی نداریم. همیشه از اتفاقات وحشتزده میشویم (برای آدمهای بد اتفاقات بد میافتد). از مهمانیرفتن خوشمان نمیآید (چرا کسی باید از دیدنمان خوشحال شود؟). چون بیشترِ شخصیتمان ازنظر دیگران قابلقبول نیست، رازهای زیادی را پیش خودمان نگه میداریم. برای فرار از تنفری که از خود داریم، به رفتارهای اعتیادآور پناه میبریم و بعد برای کارهای نادرستی که انجام دادهایم پیش خودمان بیشتر احساس شرمساری میکنیم.
maryam.eslami
بااینحال، باید این ارثیه را پیش چشممان بیاوریم:
هیچوقت به جایی نمیرسی،
بین اعضای خانواده، تویی که ابلهی،
حالم از تو به هم میخورد.
شاید دیگران متعجب شوند از اینکه چرا نزدیکان چنین رفتاری با ما دارند، ولی پاسخ افراد شرمسار واضح است: «چون لایق چنین رفتاری هستیم.» اگر تنها با چند سؤال ساده اعتقادمان به داشتن هویتی نفرتانگیز متزلزل میشد، دیگر شرمسار نبودیم. دلیل شرمساریمان این است که ضعف داشتهایم و داریم. سرپرستان ما بدجنس نبودند، بلکه بیشاز هرچیز، حساس و نکتهبین و حتی باهوش بودند. آنها میتوانستند متوجهِ چیزهایی شوند که بعداً افراد مهربانتر نمیتوانستند. حدواندازهمان دستشان بود.
maryam.eslami
باید بررسی کنیم و ببینیم شرمِ ما در کجا تمرکز دارد. تصویری از بدن انسان را در نظر بگیرید.
از کجا شرم داریم؟
ذهن؟
چهره؟
هیکل؟
جاهای دیگر؟
ما با چیزی بهنام شرم به دنیا نیامدهایم. بالاخره افرادی چنین ارثیهای برایمان به جا گذاشتهاند و ما آن را بخشی از شخصیتمان کردهایم.
maryam.eslami
ندارد. ما افراد شرمسار متوجه نیستیم که انزجارمان از خود به هزارویک شکل بر رفتار و احساساتمان اثر میگذارد. نفرتانگیزبودنمان را مثل یک حقیقت قبول میکنیم. نمیتوانیم تصور کنیم وقتی شرممان سابقهای دارد، پس آیندهای هم دارد که میتوان از آن جلوگیری کرد.
maryam.eslami
ما زشت نیستیم؛ فقط از افرادی که میتوانند زیبایی ما را تشخیص دهند دوریم. درحالیکه منتظر آمدن افراد مناسب هستیم (ولی مثل آنها مهارت نداریم) فعلاً میتوانیم مثل آنها به ظاهرمان در آینه با گشادهرویی نگاه کنیم.
maryam.eslami
کار شجاعانه این است که باور کنیم شاید فعلاً مسئلهای برای نگرانی وجود نداشته باشد.
maryam.eslami
وقتی کسی در بیستوهشت یا سیوهفت سالگی متوجه موی سفیدی روی سرش میشد، وحشت نمیکرد، بلکه حس آرامش و غرور به او دست میداد. بالاخره داشت به سن بزرگی، پختگی و باتجربگی میرسید،
زینب دهقانی
احتمال دارد یکی از نزدیکانمان که به ما حسادت میکند باعث شود دستاوردهایمان را کماهمیت جلوه دهیم و رضایتمان را مخفی کنیم تا حسادت و خشمش برانگیخته نشود. یاد گرفتهایم که افسردگی را به امنیت، و شادی را به خطر مرتبط کنیم. و کلیتر اینکه شاید اصلاً الگوی مناسبی برای شادی نداشتهایم.
زینب دهقانی
باید بدانید احساس زشتبودن واقعاً ربطی ندارد به اینکه چه قیافهای دارید. زیبارویانی هستند که از قیافهٔ خود بیزارند و در مقابل، افراد سپیدمو و نهچندان زیبایی هستند که مشکلی با ظاهر خود ندارند.
همیشه دلایل بیشماری وجود دارد برای اینکه کسی خود را زشت یا زیبا، و باهوش یا ابله بداند. بنابراین، قضاوت دراینمورد به نگاهمان مربوط نیست، بلکه به وضعیت روحیمان بستگی دارد.
آنچه نظر ما دربارهٔ تصویر داخل آینه را شکل میدهد حس و افکار ماست
احسان رضاپور
هیچکس بیعیب نیست. چیزهای زیادی هست که باید یاد بگیریم. قرارگرفتن در معرض انتقاد در پرورش شخصیت ما نقش حیاتی دارد. ولی باید به خاطر بسپریم که لازم است بین منتقد و دشمن تفاوتی ویژه قائل شویم. باید فقط برای نقصهای واقعی خود نگران باشیم. آن دسته از افراد آسیبدیده و نالانی را که بهخاطر ناراحتیهای پنهان خودشان بهدنبال مجازات ما هستند فقط باید ببخشیم.
میکائیل
اولین گناه کسانی که باعث شدند دچار حس شرمساری شویم کشف خطاهایمان نبود؛ فراموشکردن بدیِ خودشان بود و بعد، اینکه به خود جرئت دادند ما را بهخاطر بدیمان سرزنش کنند.
میکائیل
واضحترین مطلب درمورد افرادی که از تنهایی میترسند این است که در انتخاب همراه خود در زندگی، تصمیمات بسیار اشتباهی میگیرند. آنها بهناچار هر موردی را مناسب میبینند. جرئت ندارند برای ورود افراد به زندگیشان معیارهای مناسبی وضع کنند و روی این تأکید کنند که فرد باید بهجای صمیمیتِ صِرف، جالب هم باشد، بهجای جذابیتِ محض، تعامل با او باید چالشبرانگیز باشد، و بهجای اعتمادبهنفسِ تنها، باید رفتار غیرپرخاشگرانه هم داشته باشد. آنها آنقدرها تحمل ندارند که برای رسیدن به فرد مدنظرشان، به بیست یا حتی دویستمین مورد برسند. تنها افرادی که فرصت واقعیِ یافتن فرد لایق خود را دارند کسانی هستند که بهدرستی پذیرفتهاند ممکن است همیشه تنها بمانند.
میکائیل
جامعهٔ مدرن اغلب به ما میگوید که باید یاد بگیریم درمورد خودمان حس خوبی داشته باشیم. عزت نفس پایین موردقبول نیست. باید قدر خوبی، استعداد و پتانسیلهای خود را بدانیم. دیگر نباید از اینکه که هستیم و چه میکنیم شرمسار باشیم.
Amirhossein F98
باید به یاد بیاوریم که خودمان اجازه میدهیم ما را براساس معیارهای کوتهفکرانه بسنجند: ارزشهای نسبتاً غیرحسابشدهای که در مکان و زمان خاصِ زندگیمان رواج دارند. برای این قضاوت، تعدادی غریبهٔ پرنفوذ را بهطور تصادفی پذیرفتهایم، غریبههایی که در نزدیکی ما زندگی میکنند. ولی بهتر است از ذهنمان کمک بگیریم و به افکار آدمهای عاقل، مهربان و حساستری راه پیدا کنیم که در فاصلهٔ دورتری از ما زندگی میکنند یا زندگی کردهاند. درست همانطور که میتوانیم زیبایی را در مدلهای روبنس ببینیم، باید او را تصور کنیم که زیباییهای پنهان ولی واقعی را در ما میبیند. ما زشت نیستیم؛ فقط از افرادی که میتوانند زیبایی ما را تشخیص دهند دوریم. درحالیکه منتظر آمدن افراد مناسب هستیم (ولی مثل آنها مهارت نداریم) فعلاً میتوانیم مثل آنها به ظاهرمان در آینه با گشادهرویی نگاه کنیم.
azaad
حجم
۸۱۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
حجم
۸۱۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
قیمت:
۱۰,۵۰۰
۵,۲۵۰۵۰%
تومان