بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گاهی که از نه شنیدن می ترسیم | صفحه ۱۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب گاهی که از نه شنیدن می ترسیم

بریده‌هایی از کتاب گاهی که از نه شنیدن می ترسیم

نویسنده:آلن دوباتن
انتشارات:نشر دنگ
امتیاز:
۳.۹از ۱۷۰ رأی
۳٫۹
(۱۷۰)
گر کسی واقعاً دانا و معقول و پخته باشد، هیچ‌وقت نمی‌خواهد کس دیگری را از درون نابود کند. میل به آزارِ یک غریبه تنها نشان می‌دهد که چنین فردی سابقهٔ پرمشکلی دارد، مشکلی که قضاوتش را مخدوش می‌کند و باوجود آن، دیگر حق ندارد اعتمادبه‌نفس‌مان را از بین ببرد و بعد هم قسر دربرود. هیچ‌کس بی‌عیب نیست. چیزهای زیادی هست که باید یاد بگیریم. قرارگرفتن در معرض انتقاد در پرورش شخصیت ما نقش حیاتی دارد. ولی باید به خاطر بسپریم که لازم است بین منتقد و دشمن تفاوتی ویژه قائل شویم. باید فقط برای نقص‌های واقعی خود نگران باشیم. آن دسته از افراد آسیب‌دیده و نالانی را که به‌خاطر ناراحتی‌های پنهان خودشان به‌دنبال مجازات ما هستند فقط باید ببخشیم.
1984
باید بین منتقد و دشمن تفاوت قائل شویم. منتقد برای ابعاد روانی ما حدودی قائل می‌شود و اگر بحث به آن حدود کشیده شود، دیگر ادامه نمی‌دهد. اما دشمن از یک اختلاف‌نظر کوچک هم بهانه‌ای می‌سازد برای زیرسؤال‌بردن کامل حق وجود ما! تفاوت زیادی بین این دو مورد وجود دارد: اشاره‌ای کوچک به اینکه کسی ممکن است «درمورد چیزی در اشتباه باشد»، و اعلام خصمانهٔ اینکه کسی «سرتاپا غلط است». اولی این احتمال را در نظر می‌گیرد که شاید آدم محترمی که ازقضا شبیه بسیاری از ماست، درمورد مسئلهٔ پیچیده‌ای اشتباه کرده باشد. اما دومی اصرار دارد که موضوع از فسادی اساسی ریشه می‌گیرد.
1984
واضح‌ترین مطلب درمورد افرادی که از تنهایی می‌ترسند این است که در انتخاب همراه خود در زندگی، تصمیمات بسیار اشتباهی می‌گیرند. آن‌ها به‌ناچار هر موردی را مناسب می‌بینند. جرئت ندارند برای ورود افراد به زندگی‌شان معیارهای مناسبی وضع کنند و روی این تأکید کنند که فرد باید به‌جای صمیمیتِ صِرف، جالب هم باشد، به‌جای جذابیتِ محض، تعامل با او باید چالش‌برانگیز باشد، و به‌جای اعتمادبه‌نفسِ تنها، باید رفتار غیرپرخاشگرانه هم داشته باشد. آن‌ها آن‌قدرها تحمل ندارند که برای رسیدن به فرد مدنظرشان، به بیست یا حتی دویستمین مورد برسند. تنها افرادی که فرصت واقعیِ یافتن فرد لایق خود را دارند کسانی هستند که به‌درستی پذیرفته‌اند ممکن است همیشه تنها بمانند.
1984
متأسفانه بعد باید بپذیریم که دشمن حقیقی‌ای که با آن‌طرفیم، بیشتر از اینکه بیرون باشد ـ‌بااینکه آنجا هم هست‌ــ در درون‌مان است. باید از خود بپرسیم که چرا این اتهام آن‌قدر درست به نظر می‌رسد. ذهن ما فقط اجازهٔ دسترسی به اطلاعات کمی دربارهٔ خودمان را می‌دهد. درست همان‌طور که نمی‌توانیم از راه شهود درک کنیم یک سلول بدن‌مان چطور کار می‌کند، بیشترِ طرزکار احساسی مغزمان هم برای‌مان ناشناخته است. بااین‌حال، تنفرمان از خودْ سابقه‌دار است. از خودمان متنفریم چون جایی در گذشته آن‌چنان‌که باید به ما محبت نشده است. در گذشته چیزی به گوش‌مان خورده («تو به‌دردنخوری»، «بی‌لیاقت»، «گم شو»...) و آن را باور کرده‌ایم.
1984
برای افرادی که خلق‌وخوی کلاسیک دارند هم، ازدست‌دادن فرصت‌ها ترسناک است؛ ولی آن‌ها فهرست کاملاً متفاوتی دارند که از بی‌بهره‌ماندن از آن می‌ترسند: شناخت واقعی والدین، یادگرفتن کنارآمدن با تنهایی، درک قدرت آرامش‌بخش ابرها و درختان، فهمیدن اینکه آهنگ موردعلاقه‌شان واقعاً چه معنایی دارد، حرف‌زدن با بچه‌ای هفت‌ساله و... . همان‌طور که چنین افراد خردمندی از این موضوع آگاه‌اند، اگر کسی همیشه به‌دنبال تعقیب چیزهای جالب در جای دیگر باشد (با عجله وارد آن رستوران شیکی شود که آسانسور شیشه‌ای‌اش پر از مهم‌ترین افراد خلاق شهر است) به‌طور حتم چنین چیزهای واقعاً مهمی را از دست می‌دهد.
گربه بد
شادبودن به‌هیچ‌وجه آزمندانه و احمقانه نیست. توانایی بهره‌برداریِ مناسب از زمان مناسب برای رسیدن به رضایتمندیْ دستاورد روانی بزرگی محسوب می‌شود: خندیدن، بازی با بچه‌ها، لذت‌بردن از خوردن میوه یا آفتاب‌گرفتن، زود تمام‌کردن کار برای خوردن بستنی یا نگاه‌کردن به یک گل نشانهٔ جدیت است. اندوه را همه درک می‌کنند. همیشه دلایل قانع‌کننده‌ای برای ناامیدی هست. ترس هم کار معقولی است؛ به‌هرحال اگر دست‌به‌شمشیر منتظر دشمن بایستیم، برای مقابله آمادگی بیشتری داریم. بااین‌همه، کاری که (باتوجه‌به سابقه‌مان) واقعاً شجاعانه و قهرمانانه است جرئت کنارگذاشتن سلاح، کم‌کردن آمادگی برای وقوع فاجعه، و مقاومت‌کردن در برابر وحشتی است که سال‌هاست در وجودمان شکل گرفته است. کار شجاعانه این است که باور کنیم شاید فعلاً مسئله‌ای برای نگرانی وجود نداشته باشد.
گربه بد
از خودمان متنفریم چون جایی در گذشته آن‌چنان‌که باید به ما محبت نشده است.
masomeh
ولی ما از شادی واهمه داریم.
Roghi. Rad
می‌توانیم مراسم تدفین خود را تصور کنیم: احساسات و حرف‌های دیگران درمورد آن، تصور گریهٔ دیگران، و عمل به وصیت‌نامه‌مان. بعد کم‌کم فراموش‌مان می‌کنند و تبدیل می‌شویم به غریبه‌ای در عکس‌های خانوادگی. چیزی نمی‌گذرد که به تردید تبدیل می‌شویم («یکی از اجدادم وکیل بود، گمون کنم، شاید...») و بعد کاملاً فراموش می‌شویم، مثل تکه‌ای از آوازی کسل‌کننده در لابه‌لای آرشیوی خاک‌گرفته، طوری که انگار هیچ‌وقت وجود نداشته‌ایم.
Roghi. Rad
با پذیرش اینکه همیشه کم‌اهمیت بوده‌ایم و خواهیم بود احساس سبکی و آزادی بیشتری خواهیم داشت.
Roghi. Rad
عبارت نصفه‌نیمهٔ محبت‌آمیز به بخش نفرت‌زدهٔ وجودمان یا کسی از اطرافیان‌مان شروع کنیم که می‌دانیم درست همین حالا گرفتار احساس شرم و بی‌کفایتی است.
bud
اولین گناه کسانی که باعث شدند دچار حس شرمساری شویم کشف خطاهای‌مان نبود؛ فراموش‌کردن بدیِ خودشان بود و بعد، اینکه به خود جرئت دادند ما را به‌خاطر بدی‌مان سرزنش کنند.
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
ما «نه» نمی‌شنویم، که اگر این‌طور بود، مشکلی نداشتیم؛ چیزی که می‌شنویم این است: «تو فردی نفرت‌انگیز، مغرور، مضحک، تازه به دوران رسیده، متوهم، بی‌عرضه، و پستی.» بااین‌حساب، تعجبی ندارد که از خیر درخواست از دیگران بگذریم. البته درحقیقت، دیگران اصلاً چنین واکنشی به ما نشان نمی‌دهند. آن‌ها همچنین نمی‌توانند حدس بزنند پیش خود چه حسی داریم. از کجا باید بفهمند؟ مهم‌تر از همه اینکه چنین چیزی حتی حقیقت هم ندارد. مسلم است که برخی ابعادِ شخصیت‌مان مسئله‌دار است، ولی دیگران هم همین‌طورند. ما هم مثل همه، ترکیبی از خوبی و بدی هستیم.
احسان رضاپور
ترس ما نشان اندوهی قدیمی است، نشان اینکه چیزی در دنیای بیرون پیدا نمی‌کنیم که پاسخ‌گوی وحشت دنیای درون‌مان باشد
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
همچنین احتمال دارد یکی از نزدیکان‌مان که به ما حسادت می‌کند باعث شود دستاوردهای‌مان را کم‌اهمیت جلوه دهیم و رضایت‌مان را مخفی کنیم تا حسادت و خشمش برانگیخته نشود.
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
راه‌حل این مشکل واژهٔ ساده‌ای است که بارها شنیده‌ایم ولی لازم است آن را در ابعاد نجات‌بخشش درک کنیم: عشق. لازم است از بقیهٔ آدم‌ها ـلازم نیست حتماً شریک زندگی‌مان باشدــ به‌وضوح و به‌اندازه بشنویم که برخلاف گفتهٔ دشمن درونی‌مان، بااینکه کامل نیستیم، به‌قدر کافی شایستگی داریم، و حق زندگی به چنین ملاکی وابسته نیست. باید خودمان را با جذب مناسب محبتِ دیگران درمان کنیم.
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
فرضیهٔ توطئه مشکلی ادراکی نیست، بلکه زخمی عاطفی است که بر توانایی‌های برتر ذهنی نیز چیره می‌شود. بنابراین نمی‌توان با رگباری از اطلاعات خلاف واقع با آن برخورد کرد، بلکه باید با دلگرمی‌دادن، مهربانی‌کردن و عشق‌ورزیدن با آن روبه‌رو شد، چون این همان نقطه‌ای است که مشکل از آنجا شروع شده است. انتخابْ بین زودباوریِ ساده‌لوحانه و فرضیهٔ توطئه نیست. با درکِ شکنندگی روان‌مان، می‌توانیم در این دوران پرخطر، مسیری را بپیماییم که آمیزه‌ای خردمندانه از اعتماد و شک باشد.
احسان رضاپور
انتخاب ما واقعاً محدود به ساده‌لوحی یا فرضیهٔ توطئه نیست. تکلیف ما رفتن به‌سوی گزینهٔ سومی است که اغلب از نظرها پنهان می‌ماند: شک‌گرایی خردگرایانه.
احسان رضاپور
درحقیقت، اشتیاق ما به عشق از میل به درک‌شدن و درک‌کردن ناشی می‌شود. بخش زیادی از زندگی ما ساختاری اندوه‌بار دارد. به همین خاطر اغلب‌مان تمایل داریم عشق‌مان را به افرادی ابراز کنیم که زندگی باعث سرگشتگی و غم‌شان شده، نه کسانی که زندگی را سرراست و راحت می‌دانند. بیشتر به کسانی تمایل داریم که اغلب حس می‌کنند باید از رنگ و لعاب خوش‌بینانهٔ زندگیِ روزانه فاصله بگیرند، کسانی که در برابر اضطراب و فاجعه هشیارند و ممکن است خیلی وقت‌ها مثل ما بخواهند از ناراحتی گریه کنند و بدانند که این کارشان بسیار تأسف‌انگیز و ناراحت‌کننده است. غالباً هر نوع ابراز غم را غیرطبیعی و نیازمند برطرف‌شدن می‌دانیم، و معیار ما از زیبایی ظاهری هم با این پیش‌داوری هماهنگ است. چیزی که به‌وضوح در تابلوهای تبلیغاتی و فیلم‌ها ترویج می‌شود فضیلت رضایتمندی و خرسندی است.
maryam.eslami
قرن‌ها در سنت هنری غرب، برجسته‌ترین فردِ زیبا و غمگینْ مادر عیسای مسیح بود. در بسیاری از آثار، مریمْ زیبا، آرام و موقر و همچنین به‌وضوح غرق در اندوه و نگرانی بود. ولی اندوه چیزی از جذابیتش کم نکرد، بلکه باعث شد بیننده او را کسی ببیند که توانایی درک اندوه دیگران را دارد، کسی که در حضورش لازم نیست برای طبیعی‌بودن، حفظ ظاهر کنیم.
maryam.eslami

حجم

۸۱۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۹۵ صفحه

حجم

۸۱۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۹۵ صفحه

قیمت:
۱۰,۵۰۰
۵,۲۵۰
۵۰%
تومان