فردوسی با شاهنامه به همهٔ ایرانیان آموخت دینی را که پذیرفته بودند و به آن دل بسته بودند، اسلام، به معنی عرب شدن نیست و ایرانیان میتوانند با اعتقاد به اسلام، تاریخ باستانی خود را هم حفظ کنند، گذشتهٔ خود را به یاد داشته باشند و به آن افتخار کنند، در عین مسلمانی زبان فارسی و هویت ایرانی خود را هم پاس بدارند.
شراره
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانهٔ من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچهٔ خوشبخت بنگرم
شراره
طنز از اوضاع جامعه انتقاد میکند اما لطیفه الزاماً نقدی را دربرندارد. لطیفه بیشتر ماجرایی ظریف و نکتهدار را به مخاطب بازگو میکند و با ذکر آن ماجرا وقت او را خوش میکند و یا لبخندی بر لبان او میآورد.
شراره
طنز از لطیفه خندهآورتر است و پیامی سیاسی و اجتماعی دارد. یک روی طنز خندهدار است اما یک روی دیگر آن دردناک و غماندود است.
شراره
لطیفه نه به معنی آنچه امروزه «جوک» مینامیم، بلکه به معنی حکایتها و ماجراهایی کوتاه که نکتهای ظریف و لطیف را دربردارد و شیرین و بامزه است.
لطیفه همچون هزل بیادبانه و شرمآور و حتی به اندازهٔ آن خندهآور نیست اما از شوخطبعی و بامزگی هم بیبهره نیست.
شراره
لطیفه نه به معنی آنچه امروزه «جوک» مینامیم، بلکه به معنی حکایتها و ماجراهایی کوتاه که نکتهای ظریف و لطیف را دربردارد و شیرین و بامزه است.
شراره
اینکه در غزلهای عراقی از عشق بسیار سخن گفته شده از این جهت است که جهانبینی عراقی براساس عشق بوده است. او آفرینش را نتیجهٔ عشق خدا به ذات خود میدانسته و بر این باور بوده است که عشق در جهان هستی جریان دارد.
شراره