ما شاید خیلی چیزها بدانیم، و شاید روزی باورشان کنیم.
diyana
چه خودت متوجه بشی چه نشی، همیشه خودت تصمیم میگیری که چه چیزهایی رو باور کنی.
diyana
«چیزهایی که کاش نمیدانستم»
ژنرالیسم
«هیچی. احساس بدبختی میکردیم.» نفس عمیقی کشید. «لابد با هم احساس بدبختی کردن بهتر از تنهایی بدبخت بودنه.»
Javad Hosseini
اول که از لندن آمدیم بیرون دلم میخواست مثل دختری باشم که سوار اسب بود و با قطار مسابقه گذاشته بود. حالا همان بودم. بخشهایی از من هنوز آشفته بود، ولی شاید آن دختر هم آشفته بود. من فقط ظاهرش را دیده بودم.
یاسمن
کلبه پر از غم، تاریکی و خاطرات جاناتان بود.
یاسمن
«سوزان میگه ناآگاهی خجالت نداره.»
خانم تورتون گفت: «توی سن تو شاید، ولی توی سن من نه.»
هیچوقت فکر نمیکردم خانم تورتون از چیزی خجالت بکشد. هیچوقت فکر نمیکردم کسی غیر از من خجالت بکشد.
یاسمن
اون آلما...»
پریدم وسط حرفش. «تقصیر خودش نبوده که اونجا به دنیا اومده.»
یاسمن
نمیتونی کل کشور رو بر اساس هیتلر قضاوت کنی.»
یاسمن
نگاه روت پرید روی من. لبخند نزد، ولی حس کردم به لبخند فکر میکند. من هم در جوابش به لبخندی فکر کردم.
یاسمن
ما شاید خیلی چیزها بدانیم، ولی لزوماً باورشان نداریم.
Kara danvers
هر کسی خودش انتخاب میکنه چی رو باور داشته باشه
vania
بعضی وقتها چیزی که درست است با چیزی که قانونی است فرق میکند.
vania
پنگوئنها. آنها هم پرنده بودند
کاربر ۸۸۲۵۳۷۸
ما شاید خیلی چیزها بدانیم، ولی لزوماً باورشان نداریم.
(:
ما شاید خیلی چیزها بدانیم، و شاید روزی باورشان کنیم.
Moti
شاید خیلی چیزها بدانیم، ولی لزوماً باورشان نداریم.
Leila Faghihi
شده بودم آدمی که حسرت بودنش را داشتم.
شاهدخت کتاب ها
بعضی وقتها چیزی که درست است با چیزی که قانونی است فرق میکند.
HeLeN
«ولی زخمهای دیگهای هم داری، نداری؟» مگی برگشت و به پشت خوابید. دیدم که لبههای ملحفهاش را سفت فشار میدهد. «همه دارن. زخمهای نامرئی.»
والِــری،خـزانــهکــتاب؛