هیچ چیز،
حتی پیروزی
نمیتواند حفرههای وحشتناک خون را پاک کند.
کتاب باز
صدای عدالت هرگز و هرگز خاموش نمیشود. انسان به صورت ذاتی میل به عدالت دارد و در تمام عمر دنبال تحقق این حق است.
AS4438
توضیح داد که دستور داده افراد مهاجر به شیلی از کارگران واجد شرایطی باشند که بتوانند حرفهای به شیلیاییها یاد بدهد. افرادی صلحطلب و شریف، نه سیاستمداران، نه روزنامهنگاران و نه حتی روشنفکرانی که بالقوه خطرناک هستند.
ددد
او میگفت شعار همه با هم برابرند در تئوری حرف خوبی است، اما در واقعیت باعث گمراهی میشود. ما در چشم خدا برابر نیستیم چون او اختلاف طبقاتی و اجتماعی را آفریده و بین مردم فرق گذاشته است.
ددد
صدای عدالت هرگز و هرگز خاموش نمیشود. انسان به صورت ذاتی میل به عدالت دارد و در تمام عمر دنبال تحقق این حق است.
کتاب باز
کارمه وقتی فهمید نوهاش چه شغلی انتخاب کرده، پرسید: «مارسل، تو چقدر عجیبی! چرا اینقدر سنگ دوست داری؟»
نوهاش جواب میداد: «چون اونها راجع به هر چیزی نظر نمیدن و حاضر جوابی نمیکنن.»
ددد
همان موقع چیزی در سینهاش تغییر کرد. ویکتور با خودش گفت قلبم بود که شکست. در آن لحظه توانست عمق عبارتی که شنیده بود را درک کند. انگار صدای شکستن چیزی را درونش شنید و بعد وجودش از آن شکستگی بیرون ریخت. آنقدر که کاملاً خالی شد. نه خاطرهای از گذشته داشت، نه نگران حال بود و نه از آمدن آینده میترسید. با خودش گفت شبیه این میماند که تا سر حد مرگ خونریزی کنی.
ددد