بریدههایی از کتاب دیوار ۱۳۵۸
۳٫۸
(۴۴)
درحالیکه پیادهرو را به سمت بالا و میدان انقلاب میرفتم با خودم گفتم ایکاش آن شاگردم که من را با سؤالش به چالش کشیده بود، اینجا بود. کاش اینجا بود و میدید که بین نجات هزاران نفر و معشوقهام، کدام را انتخاب کردهام.
Mahtab
درحالیکه پیادهرو را به سمت بالا و میدان انقلاب میرفتم با خودم گفتم ایکاش آن شاگردم که من را با سؤالش به چالش کشیده بود، اینجا بود. کاش اینجا بود و میدید که بین نجات هزاران نفر و معشوقهام، کدام را انتخاب کردهام.
Mahtab
همانند کابوی فیلمهای وسترن بودم که خسته و از گرد راه رسیده قدم به شهری مرده گذاشته است و مدام زیرچشمی خانه و مغازههای اطراف را از نظر میگذراند و منتظر کوچکترین حرکتی است.
Mahtab
نمیدانم چه رازی است وقتی منتظر قرار مهمی هستیم زمان سینهخیز خودش را روی صفحه روزگار میکشاند. کافی است زمان ببیند که داریم در کنار خانواده و دوستان لذت میبریم و شاد هستیم، آن موقع است که در سرازیری روزگار میدود.
j
«جای من» با صدای خوانندهٔ موردعلاقهام حجت اشرفزاده افتاده بود.
j
البته پدرم خیلی در خانه نماند. پسازاینکه نمازش را خواند و از ناهاری که محصول مشترک مهری و راضیه بود خورد، تشکر کرد، بیرون رفت و تا سال شصتوهفت که در بیمارستان به دنیا آمدم، پسرش را ندید.
نیما اکبرخانی
خیابان آنطور که توقعش را داشتم شلوغ نبود. اما همان معدود رهگذران در لباسهای قدیمی و اندک خودروهای سواری و نقلیهٔ عمومی برایم جالب بودند. همیشه دنیای بیرون را در عکسهای سیاهوسفید، صورتی یا نارنجی دیده بودم و مشاهدهٔ این همه رنگ حسی باورنکردنی داشت. انگار فیلمی باکیفیت را در تلویزیونی عظیم تماشا میکردم.
moonlight
اسکناس کار خودش را کرده بود. همانطور که بیشتر اوقات کارش را میکرد. این موضوع به زمان و مکان و اشخاص در بازهٔ زمانی خاصی محدود نمیشد. همیشه این چرک کف دست احترام میآورد.
j
«بشر همیشه درصدد جبران گذشته و حسرتهای ازدسترفتهاش بوده است. تنها راه جبران این حسرتها بازگشت به گذشته و سفر در زمان است
j
شاید گاهی اوقات فقط باید نشست و نظاره کرد که چگونه قطار روزگار از روی ارزشها و داشتههایمان رد میشود. نمیشد با روزگار گلاویز شد. درسی بود که از گذشته نصیبم شده بود.
محمد شهمرادی
هرچیزی از جمله کتاب را برای خودم میخواستم. تا چیزی کامل به من تعلق نمیگرفت از آن لذت کافی را نمیبردم.
j
کنار بساط یکی از آنها عودی دود میکرد که بوی شیرین و خنک آن تمام مسیر را پر کرده بود.
j
تغییر در گذشته بدون شک به همان میزان که میتواند مفید باشد، میتواند عواقب جبرانناپذیری را هم به دنبال داشته باشد.
j
جزئیترین تغییر در گذشته ممکن است سبب تغییرات وسیعتری در آینده شود.
j
آدمی بودم که همیشه به اطرافیان و نزدیکانش اهمیت میداد و همین اهمیت بیش از اندازه سبب شده بود تا مرتکب کارهایی شوم که ممکن است برایتان عجیب و ترسناک به نظر برسد.
j
حجم
۲۴۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۴۸ صفحه
حجم
۲۴۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۴۸ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۹,۰۰۰۷۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد