«هر وقت در رستوران غذا سفارش میدهم، احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده. تو چطور؟»
«حتی اگر اشتباه سفارش بدهی، غذاست دیگر. در قیاس با اشتباهات دیگرِ زندگی هیچ است.»
Soh Bat
«یک خروار استعداد هم داشته باشی، لزوماً نانت را تأمین نمیکند؛ اما اگر غریزهات قوی باشد، هرگز گرسنه نمیمانی.»
باران ریزوندی
بیوهزن لبخند زد. «چه آدم جالبی هستی!»
آئومامه گفت: «من آدمی هستم خیلی معمولی. فقط از قضا کتاب خواندن را دوست دارم. بخصوص کتابهای تاریخ را.»
«من هم از کتابهای تاریخ خوشم میآید. اینها یادمان میدهند که اساساً همانیم که بودیم، چه قدیم و چه حالا. شاید فرقهایی در لباس و سبک زندگی وجود داشته باشد، اما فرق چندانی در طرز فکر و عملمان نیست. آدمیزاد در نهایت چیزی نیست، جز حامل ــــ گذرگاه ــــ ژنها. ژنها نسل به نسل روی زمین مثل اسبهای مسابقه سوار ما هستند. کار ندارند خیر چیست و شر چه. عین خیالشان نیست که ما شادیم یا غمگین. برایشان فقط وسیلهای هستیم برای رسیدن به هدف. فقط به فکر اینند که چه چیز برایشان کارآمدتر است.»
mostafavipour
دنیا همین است، دیگر: نبرد بیپایان خاطرات متضاد.
Hossein Salehi
هرچه داشت در آن خاک سیاه ریشه دوانده بود و از آن تغذیه میکرد. فرقی ندارد بکوشم تا کجا بروم، همیشه باید به اینجا برگردم.
Hossein Salehi
بیشتر مردم به حقیقت عقیده ندارند، بلکه بیشتر به چیزهایی معتقدند که آرزو دارند حقیقت باشد.
ehsan
دنیا همین است، دیگر: نبرد بیپایان خاطرات متضاد.
ساناز
خود او بود که چنین افسانههای بیپایهای در مغزشان کاشته بود؛ اما هیچوقت بهشان نگفته بود که ‘انقلاب’ برای خودش شرط و شروط دارد.
Fatima 89
«میشود با پروانه دوست شد؟»
«اگر بتوانی جزئی از طبیعت بشوی، بله. حضورِ آدمیزادی خودت را سرکوب میکنی، بیحرکت میمانی و خودت را قانع میکنی که درختی، علفی، یا گلی. وقت میبرد، اما وقتی پروانه حالت دفاعی خود را کنار گذاشت، کاملاً طبیعی دوستش میشوی.»
Fatima 89
فوکودا در تاکاشیما آموخته بود که یک نظام باز و طبیعی موجب افزایش تولید میشود.»
marya