بریدههایی از کتاب پنجمین زن
۳٫۶
(۲۱)
آدم هرچه سنش بالاتر میرود تنهاتر میشود. آنهایی که تنهاییات را پر میکنند، میمیرند.
n re
تنها در غرب است که سالخوردهها را یا به چشم حقارت نگاه میکنند و یا بهکلی آنان را نادیده میگیرند. در فرهنگهای دیگر این دوره از زندگی را دوران کمال خرد و فرزانگی میدانند و به آن احترام میگذارند.
hamtaf
آدم هرچه سنش بالاتر میرود تنهاتر میشود.
AS4438
از نگاه او زندگی مثل پاندول ساعت، همیشه بین رنج و آرامش در نوسان بود، یک نوسان بیپایان.
n re
خیلیها فقط زمانی گریه میکنند که دور از جماعت باشند و کسی صدایشان را نشنود،
n re
اگر پایش به بیمارستان میرسید حتماً از غصه دق میکرد چون بههیچوجه نمیتوانست روزهای متوالی عاطل و باطل توی تختخواب بماند.
n re
با خودش فکر کرد آدم هرچه سنش بالاتر میرود تنهاتر میشود. آنهایی که تنهاییات را پر میکنند، میمیرند. حتی سگهایت
hamtaf
هیچکس از شیوهی سنجیدن اعمال و گناهان خبر نداشت. کسی هم نمیدانست که زمان مجازات کی فرا خواهد رسید.
AS4438
مرگ هر زمانی که از راه برسد همهچیز را ویران میکند، همیشه هم بیموقع میآید و با آمدنش کاری نیمهتمام میماند.
AS4438
احساس آرامش میکرد و این از هر چیزی مهمتر بود.
n re
به خود آمد و فهمید که تمام این سالها جز انتظار کشیدن کاری نکرده است.
n re
جرم و جنایات تنها ظاهر ماجرا بودند و گاهی اوقات، زمانی که روساخت جنایات کنار میرفت حفرهای پدیدار میشد که کسی تصورش را هم نمیکرد
hamtaf
بزرگترین جنایت در این کشور، مثل همهجای دنیا، این است که یک پلیس را به قتل برسانی. دومین جنایت بزرگ هم این است که فرزند یک پلیس را کتک بزنی.
hamtaf
زنها معمولاً دست به خشونت نمیزنند مگر اینکه بخواهند از خودشان یا فرزندانشان دفاع کنند. این نوع خشونت عمدی و با قصد قبلی نیست و تنها از روی غریزه و برای دفاع از خود است.
hamtaf
میگفت تمام این اتفاقات به این دلیل است که خوشبختی و رفاه در سوئد باتلاقی است که خودش را از نظرها پنهان کرده و فساد لایهی زیرین جامعه را تشکیل داده است
hamtaf
وقتی من بچه بودم مردم سوئد جورابهاشان را وصله میزدند، حتی توی مدرسه این کار را به ما آموزش میدادند. بعد یکهو همهچیز عوض شد و مردم شروع کردند به دور انداختن جورابهای سوراخ. دیگر کسی زحمت رفو کردن آنها را به خودش نمیداد. کل جامعه دستخوش تغییر شد. ‘داغانش کن و بیندازش دور’ تنها قانونی شد که در همهجا به کار گرفته میشد. اگر تنها بحث جوراب بود اهمیت چندانی نداشت اما قضیه کمکم فراگیر شد و دست آخر به یک جور قانون نانوشتهی اخلاقی تبدیل شد. به عقیدهی من این مسئله نوع نگاه ما را نسبت به خوبی و بدی و نوع رفتارمان با دیگران تغییر داد. خیلی از مردم، علیالخصوص جوانهای همسنوسال تو، کمکم احساس میکنند در کشور خودشان زیادیاند. خب عکسالعمل آنها چیست؟ خشونت و تحقیر دیگران.
hamtaf
زنها فقط زمانی مرتکب اشتباه میشوند که بخواهند مثل مردها فکر کنند.
hamtaf
والندر موبایلش را از جیبش بیرون آورد و پرسید: «ما پیش از این امکانات چه میکردیم؟ من که یادم نمیآید.»
هانسون جواب داد: «همین کارهایی را که الان میکنیم. اما وقت بیشتری روی آنها میگذاشتیم. کلی وقت صرف پیدا کردن کیوسک تلفن میکردیم. توی اتومبیلهامان معطل میشدیم اما دقیقاً همین کارهایی را انجام میدادیم که الان انجام میدهیم.»
hamtaf
جواب داد: «مردم معمولاً با آن چیزی که در موردشان فکر میکنی، تفاوت دارند.» و به این فکر کرد که آیا این حرف در مورد خود او هم صدق میکند یا نه.
hamtaf
«همان لحظه به ساعتم نگاه کردم. عادت دارم. بهتر است بگویم عادت بدی دارم. هر وقت اتفاق مهمی میافتد سریع به ساعتم نگاه میکنم. اگر میتوانستم لحظهی تولدم هم به ساعتم نگاه میکردم.»
hamtaf
حجم
۴۷۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۶۱۲ صفحه
حجم
۴۷۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۶۱۲ صفحه
قیمت:
۱۲۷,۵۰۰
۸۹,۲۵۰۳۰%
تومان