بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گلبرگی از دریا | طاقچه
تصویر جلد کتاب گلبرگی از دریا

بریده‌هایی از کتاب گلبرگی از دریا

انتشارات:انتشارات خوب
امتیاز:
۴.۰از ۷ رأی
۴٫۰
(۷)
پس از سی‌وهشت ساعت بی‌خوابی و بی‌غذایی، ویکتور هنگام آب دادن به نوجوانی که داشت در آغوشش جان می‌داد حس کرد چیزی درون سینه‌اش خرد شد. با خودش گفت قلبم شکست. آن لحظه بود که معنای عمیق این عبارت متداول را فهمید: فکر کرد صدای شکستن شیشه شنیده و حس کرد عصارهٔ وجود و هستی‌اش دارد بیرون می‌ریزد و تخلیه می‌شود؛ نه خاطره‌ای از گذشته می‌ماند، نه آگاهی از حال و نه امیدی به آینده. فهمید مرگ بر اثر خونریزیِ زیاد این‌چنین است، مثل خیلی از مردانی که نتوانسته بود نجاتشان دهد. این جنگِ برادرکشان آکنده از درد و نفرت بود؛ شکست بهتر از ادامهٔ کشتار و مرگ بود.
وحید
نزار است سرزمینمان و بر تیغهٔ برهنه‌اش می‌سوزد درفش ظریفمان. پابلو نرودا «آری رفیق، وقت باغ است»
کاربر ۱۳۰۶۴۰۲

حجم

۴۷۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

حجم

۴۷۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

قیمت:
۶۷,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد