بریدههایی از کتاب آخرین روز خانم بیکسبی
نویسنده:جان دیوید اَندرسون
مترجم:هدا نژادحسینیان
انتشارات:انتشارات پرتقال
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۶از ۱۷ رأی
۴٫۶
(۱۷)
ولی بیشتر از همه آنجوری بود که به حرفهایت گوش میداد، آنجوری که همهٔ حواسش را به تو میداد. با بقیهٔ معلمها که صحبت میکردی، یک چشمشان به کلاس بود، ولی خانم بیکسبی تمام مدت نگاهش را به تو میدوخت. اصلاً هم مهم نبود چقدر طول بکشد تا بتوانی حرفت را بزنی.
عینکی خوش قلب
واقعیت این است، همهٔ واقعیت این است؛ که در اصل، روز آخر نیست که از همه مهمتر است، بلکه روزهای قبلش اهمیت دارند؛ همانهایی که فرصت داری برگردی و دوباره بهشان نگاه کنی. آنها روزهای میخکی هستند. شاید اول خیلی به چشم نیایند، ولی بیشتر با تو میمانند.
mah_s
«شهامت، در این نیست که اسلحه به دست بگیری. شهامت این است که بدانی هنوز نجنگیده شکست خوردهای، اما باز بجنگی و به هر قیمتی کار را تمام کنی.»
لیلا
حتی «خوبها» هم هرازگاهی وارد فاز نصیحت میشوند. البته حقشان است؛ چون مثل بقیهٔ معلمها بیش از حد حوصلهٔ ما را سر نمیبرند، بهشان ارفاق میکنیم.
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
‘به محض اینکه در توانایی پروازتون شک کنین، برای همیشه از پرواز کردن بازمیمونین’
f.r
«شهامت، در این نیست که اسلحه به دست بگیری. شهامت این است که بدانی هنوز نجنگیده شکست خوردهای، اما باز بجنگی و به هر قیمتی کار را تمام کنی.»
mah_s
بهنظرم فرق بین هنرمندان و بقیهٔ ماها در همین است. هنرمندها میدانند که کجاها را سایه بزنند.
معصومه توکلی
بزرگترها بلدند وقتی حتی کار بدی نمیکنی، کاری کنند که احساس گناه کنی...
معصومه توکلی
همان معلمهایی که همهاش میگویند ساکت باشیم، حالا فرقی نمیکند که زنگ مطالعه باشد، وقت کار یا تقسیم کار باشد، زنگ ناهار باشد، بعد از مدرسه باشد، قبل از مدرسه باشد، آخر هفته باشد یا هر وقت دیگری. فقط باید صاف بنشینی و جیک نزنی.
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
«زامبیها»: آنها همان معلمهایی هستند که چندین قرن است معلماند. از زمان ریاست جمهوری روزولت، منظورم روزولت اول است، همان که سبیلهای پرپشت دارد و در فیلم موزهها دیدهایم. معلمهای زامبی با صدای یکنواختی زیر لب زمزمه میکنند و مجهز به تعداد زیادی کاربرگ هستند. همهٔ این کاربرگها طوری طراحی شدهاند که هر گونه خوشی از چرخهٔ آموزش حذف شود
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
میگفت گلهای میخک اسمشان بد در رفته؛ چون که از گلهای رُز ارزانترند، ولی او آنها را بیشتر دوست داشت؛ چون میگفت بیشتر میجنگند. رُزها نازکنارنجیاند، زود تسلیم میشوند و میمیرند. حتی فرصت نمیدهند که به بودنشان عادت کنی.
لیلا
خانم بیکسبی حداقل هفتهای یکبار ما را مجبور میکرد تا یک ربع، بیست دقیقهای در دفتر یادداشتمان بنویسیم. گاهی اوقات میتوانستیم دربارهٔ هر چیزی که دلمان میخواست بنویسیم، ولی بیشتر وقتها او برای ما جملههایی با موضوعات مختلف مینوشت تا ما دربارهٔ آنها بنویسیم. مثلاً، دربارهٔ وقتی بنویسید که یک چیز غافلگیرکننده دربارهٔ خودتان کشف کردید یا دربارهٔ کسی بنویسید که خیلی او را قبول دارید. گاهی سؤالاتش را با «کدام را ترجیح میدهید» شروع میکرد و گاهی هم پیشنهادهای عجیبغریب میداد؛ مثلاً میگفت یک طعم جدید آدامس را که فکر میکنید هیچ کس حاضر نمیشود آن را بجود انتخاب کنید و برایش یک آگهی تبلیغاتی بنویسید.
لیلا
در اصل، روز آخر نیست که از همه مهمتر است، بلکه روزهای قبلش اهمیت دارند؛ همانهایی که فرصت داری برگردی و دوباره بهشان نگاه کنی. آنها روزهای میخکی هستند. شاید اول خیلی به چشم نیایند، ولی بیشتر با تو میمانند.
معصومه توکلی
گاهی آدم هنوز کاری را شروع نکرده، شکست میخورد، ولی مهم نیست. باید ادامه داد. به هر قیمتی.
معصومه توکلی
به دنبالش، سکوتی طولانی حکمفرما میشود و من دوباره از پنجره به آسمان نگاه میکنم. ابرها کنار رفتهاند و برای موجهای بیپایان آبی، راه را باز کردهاند. برایم جالب است بدانم چهچیزی در ابرها وجود دارد که باعث میشود آدمها به بهشت فکر کنند. شاید اینکه آنها سر راه هستند و باید چیز دیگری، ورای آنها، آن بالا بالاها باشد.
معصومه توکلی
روزهایی که با او بودم، حسشان کاملاً فرق داشت. بهتر بودند. انگار در یک جای رؤیایی بودم که زمان میایستاد؛ جایی که انگار هیچ اتفاق بدی نمیتوانست بیفتد. میشود گفت روزهای محشری بودند.
معصومه توکلی
باید بگویم که کریستینا ساکاتا تقریباً در همهچیز از من بهتر است. او بهتر از من میخواند، بهتر از من اسکیت بازی میکند، بهتر از من غذا میپزد و بهتر از من بسکتبال بازی میکند (البته تابهحال کسی را ندیدهام که در بسکتبال از من بهتر نباشد).
معصومه توکلی
حجم
۲۶۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۲۶۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
قیمت:
۶۶,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد